راجر سرش رو به نشانه تایید تکون داد. آره اونا همین رو گفته بودند. میخواستن به ازای تمام بی نظمی هایی که ایجاد کرده بودند، نظم برقرار کنند.

پس با کمک اسلید و کیلین، دوره های آموزشی رو گذرونده بودند و به زودی، آزمون افسری میدادند.

"یکی اون دو تا مرغ عشق رو خبر کنه تا دوباره کاراشون رو شروع نکردن.‌ بعضی وقتا کاری میکنن دلم بخواد تو صورتشون رنگین کمون بالا بیارم!"

غرغر کرد و چشمهاش رو چرخوند و باعث خنده بلند زین شد.

"گشنمهههههه!!!"

راجر چشمهاش رو چرخوند و یک کوکی زنجیبلی به سمت پیتر پرتاب کرد.

پیتر، کوکی رو تو هوا گرفت و لبخند دندون نمایی زد.

"خب خب؟ چیز زیادی رو از دست دادیم؟"

توجه همه به هری جلب شد که همراه لویی، از پله ها پایین میومد.

"اممم...نه ولی الان وقت مناسبی برای به جا آوردن احترام متقابل نبود هری."

نیشخندی زد و به موهای بهم ریخته لویی و دکمه های هری که اشتباه بسته شده بودند، اشاره کرد.

لویی تو پیشونیش زد و یه پس گردنی هم به هری زد.

"چرا میزنی؟!"

"چون باید یکی رو میزدم و متاسفانه تو نزدیک ترین گزینه بودی."

هری نفس عمیقی کشید و چشمهاش رو چرخوند.

"انقدر بهم لطف نداشته باش!"

"سعی میکنم."

لبخند دندون نمایی زد و سمت پیتر رفت. زین رو تقریباً روی زمین هول داد و خودش، روی صندلی زین نشست.

"هوی وحشی چته؟!"

لویی نیشخندی زد و مهره سرباز رو دو خونه به جلو حرکت داد.

"میخوام با تنها آدم نرمال این خونه شطرنج بازی کنم‌."

لبخند بزرگی روی لب های پیتر ظاهر شد که با نیشخند شیطانی لویی، بزرگ تر هم شد.

و آره...همون نقشه ای که تو این مدت داشتن و همیشه به عنوان انتقام، ازش استفاره میکردند.

سه ثانیه گذشت و بعد، این صدای فریاد لویی و پیتر بود که تو خونه پیچید.

"گششنمهههههههه!!!"

تمام اعضا گوش هاشون رو گرفتند. همه بجز نایل که به تازگی، به جمع اون دو نفر ملحق شده بود.

Flames [L.S]Where stories live. Discover now