مین جه افسرده روی صندلی گهواره ایی روبه روی پنجره تمام قد اتاقش به اسمون بی روح شب نگاه میکرد نفسشو اه مانند داد بیرون و چشماشو بست و با حس درد شنیدی که توی بدنش پیچید ناگه چشماش تا اخر باز شدن و به اسمون نگاه کرد .......و بعدش ترس تو تمام وجودش مثه زهر مار تو تمام بدنش کم کم پخش شد .....اسمون سیاه شب حالا قرمز شده بود......پرنده های قرمز قشنگی تمام اسمون جنگل اربوس رو پوشنده بود ....اون پرنده های قرمز خیلی قشنگ و جذاب بودن و با اقتدار..... اونا چیزی جز گایلت نبودن .....اونا در عین قشنگی و جذابیت بسیار .....نفرین شده بودن ....اونا از خوده چشمه مرگ متولد شده بودن ....هر یه دونه از اونا مساوی بود با نابودیه یه جامعه چه برسه به یه لشکر از اونا ....و ترسناک تر از اون ....ماه ابی رنگی بود که تمام پرنده ها دورش جمع شده بودن
مین جه تنها چیزی که تونست از لای دندونایی که از درد روی هم سابیده میشدن بگه این بود که......
مین جه : ما محکوم به مرگ تدریجیم
یهو یکی از ترس در و با شدت باز کرد و پخش زمین شد تمام صورت مرد از ترس خیس از اشک شده بود
×=قربانننننن قصررررر نفرین شدههههه باز شدهههه و چند نفر قربانییییی گرفته و فعال شدهههههه
مین جه مثه گچ سفید شد
و عین مرده ها از جاش بلند شد
تمام چشماش قرمز بود
پوست تنش سفید سفید شده بود
و تمام رگای بدنش سیاه شده واضح شدن
هر کی از دور نگاه میکرد از ترس سکته میکرد یه بدنی که از سفیدی برفم سفید تر بود و تمام رگاش به رنگ سیاه معلوم شده بود و انگار تو رگاش یه چیزه برجسته زنده به سمت مقصدی معین شده که چشمای فرد بود می رفتن و تبدیل به شعله های ابی و بنفش میشدن و این دلیلی شده بود که چشماش تغییر رنگ بدن به ابی و بنفش ...
و عین یه عروسک کوکی شروع به تاب خوردن کرد
سودونجه وقتی اتفاقای افتاده رو حس کرد با عجلهههه خودشو به قصر اربوس رسونده بود
مین جه با دیدن اسمون پوشونده شده زد زیر خنده
قهقه هاش تنین اتاق شده بود.......قهقه هاش بوی غم میداد درست مثه آینه ایی که جلوش حروف قهقه رو بگیری و برعکس تحویلت میده.....هق هق برعکس شده قهقه است ......اون داشت هق هقشو قهقه مانند بیرون میداد ....
بعد تموم شدن خندهاش
شروع به خوندن اواز کرد
مین جه :قیامت شده ....
زمین سیاه شده
قرار نیست کسی زنده بمونه
همه خودشون رو گرفتار نفرین مرگ میکنن
قیامت شده......
همه ترسیدن ولی با تمام وجود میجنگن
دوباره قیامت شده
اغازی برای پایان شده
همه گرفتار نفرین شدن
همه تو اتیش طمع میسوزند
سیاهی دوباره پیروز میشهههههه
همه با هم یکی میشن
این پسر خورشیده که نفس میکشه
با چشمای اشکی به سودونجه نگاه میکنه
مین جه :این دفعه هیچ شانسی نداریم
سرباز با اشک با اقتدار ایستاد و دستشو رو سینش گذاشت و ادامه داد
×= دوباره جنگی برای پایان شروع شده
سایه های تاریکی از دل شبح اپرا بیرون میان
سایه های محوی از خون خورای خودت تو اینه میبینی
از ترس فلج میشی و دوباره عروسکی تو دست سایه ات میشی
پسر خورشید نفس میکشه
و دوباره با پسر مهتاب دست میده
و اینه اغازی برای پایان
ما برای مردن اغاز شدیم
حالا وقت پایان رسیده
سودونجه دستی رو شونه سربازی که از ترس میلرزید ولی با چشمای اشکی و مصمم ایستاده بود و سرود فاجعه و میخوند گذاشت تا بهش حداقل حس امنیت کمی بده
سودونجه :ما دوباره پیروز میشیم مین جه
مین جه با نیروی فعالش به سودونجه نزدیک شد
مین جه توی چشمای سودنجه نگاه کرد و با صدای پر بغض لب زد : پسرتو ازاد کن دونجه .....
سودونجه با لبخند برادرشو تو اغوشش گرفت
مین جه بعد سال های سال مخالف اینکه بمیره بود و حالا خودش داشت سوقش میداد به سمت مرگ
تاریخ دوباره تکرار میشه
و این دفعه هیچ راه گریزی نیست
جز نابودی کامل
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
مرپوژ=یه کتاب تاریخی که درمورد تمام موجودات و فرهنگاشون نوشته شده درواقعه هر چیز ریز و درشتی درمورد هرچی حتی درمورد ناشناخته ها و البته تصاویر هایی هم برای اثبات حرفاش هم دارههای گایز
ممنون برای همه چی هم ووتاتون،همکامنتاتون و هم برای وقتی که میزارید و میخونید 💛💜من خیلی دوستون میدارم🧡💛 💜
اگه نظری دارید خوشحال میشم که بشنومم♥️
YOU ARE READING
𝑻𝒓𝒐𝒖𝒃𝒍𝒆 𝑴𝒂𝒌𝒆𝒓 𝑬𝒍𝒆𝒎𝒆𝒏𝒕
Fantasy(های به ریدرها عزیزم لینک پارت های ویرایش شدش قرار گرفته در پارت اول لطفا اگه به این بوک برای خوندن فرصت دادید لطفا فایل های ویرایش شده اش رو چک کنید و لذت ببرید 💜) کیم تهیونگ حتی اسمشم باعث میشه سرتو بکبونی تو دیوار کیم تهیونگ عنصریه که تنها کار...
PT_63=قصر نفرین شده آیزانا
Start from the beginning