خواست به طرفش بره و کمکش کنه تا بلند بشه، اما با صدایی که شنید تمام بدنش یخ زد.

"زمان مرگ رو اعلام کنید..5:26"

________________

Desember 11, 2021

"خرگوش زشت اگه تا نیم ساعت دیگه انتخابت رو نکنی قسم میخورم که همینجا به قتل میرسونمت..نمیخوای لباس عروسیت رو انتخاب کنی که..همون مشکیه خوبه"

سوکجین تمام حرفاش رو داد زد و بعد آبمیوه اش رو سر کشید.

"من نمی‌فهمم چرا باید از الان لباس انتخاب کنی..هنوز دو هفته مونده..اصلا مطمئن باش تهیونگ وقتی بفهمه براش تولد گرفتیم، به جای خوشحالی نفری یه دونه میزنه لای پامون که درس عبرت بشیم برای بقیه..یادتون رفته همیشه می‌گفت از این لوس بازیا متنفره؟"

سوکجین و جونگ کوک به لحن مسخره جیمین خندیدن..جونگ کوک بالاخره تصمیم گرفت تا لباسی که جین انتخاب کرده رو برای تولد بپوشه.

"جینی میخوای برامون شام چی درست کنی؟"

"کله صورتی خنگ مگه من خدمتکارتونم؟..تنها کسی که براش با عشق آشپزی میکنم نامجونه که اونم باهاش قهرم"

"اِاِ هیونگ گفتی واسه تولد تهیونگ خودت غذا درست میکنی که"

"اون فرق داره..تهیونگ یه خرگوش گنده یا یه موچی کله صورتی نیست که از صبح تو خونم لَش کرده باشه..خجالت بکشین..پاشید گمشید برید"

"هیونگ ما هنوز نصف کارامونم نکردیم"

"هنوز دو هفته مونده..نمی‌فهمم چرا انقدر عجله میکنی"

جیمین دوباره یادآوری کرد و جونگ کوک چرخی به چشماش داد.

"اون تاحالا هیچ تولدی نداشته.. و به عنوان 'دوستش' میخوام بهترین تولد ممکن رو براش بگیرم"

"حالا فعلا جفتتون دهنتونو ببندین بریم یه چیزی بخوریم..دارم از گشنگی میمیرم"

"تو که گفتی برای ما آشپزی نمیکنی"

"خفه شو..الانم نگفتم میکنم..فقط هرچی تو یخچال مونده رو میخوریم"

پسرای کوچکتر بهش خندیدن و وقتی که خواستن از جاشون بلند بشن، با صدای زنگ گوشی جیمین متوقف شدن.

"اوه..این هوسوکه..حتما باز میخواد بگه شب بریم بیرون..نمی‌دونم این پسر چرا هیچوقت انرژیش تموم نمیشه"

جیمین گفت و تماسش رو جواب داد:

"هوسو..هی چی شده؟..چرا گریه میکنی؟"

دو پسر دیگه با شنیدن اون جمله با تعجب نگاهی به هم انداختن

"میشه حرف بزنی؟.. واقعا داری نگرانم میکنی"

جونگ کوک تونست سُست شدن بدنش رو حس کنه وقتی گوشی از دست جیمین رها شد و روی زمین خورد شد و ثانیه ای بعد، صورت پسر مو صورتی خیس از اشک بود!

I Still Want YouWhere stories live. Discover now