اخمامو کردم تو هم
ل: لیتل دویل؟
خندید
م: آره، به قیافت میخوره سنت کم باشه! و مطمئن باش به اون فرفریای شیرینت اخم نمیاد لیتل بوی!
ل: لقب دادن به منو تموم کن!
قیافه متعجبی به خودش گرفت
م: کاماان! فقط میخوام باهم آشنا شیم! تو اولین کسی هستی که توجهمو جلب کرد، اگه بخوایم بریم اون تو گروهه خوبی میشیم.
از حرفی که زد تعجب کردم، زیرلب پرسیدم
ل: گروه برای چی؟ مگه دزدی انفرادی نیست؟
م: دزدی؟ لیتل بوی مافیا بحثش از دزدی خیلی جداس!
**********
ک: لیاام!
با شنیدن صدای کارلا از خاطراتم پرت شدم بیرون
اخمامو کشیدم توی هم، برگشتم سمتش
ل: چه مرگته؟
طبق معمول نیششو باز کرد
ک: گادفادر اومده، گفت صدات کنم
سرمو تکون دادم و رو تخت نشستم
دستی به صورتم کشیدم
گوشیو از بغل تخت برداشتمو بلندشدم و بیرون رفتم
از پله ها پایین اومدم و توجهی به کسایی که بهم نگاه میکردم نکردم
وایسادم جلوی در اتاق گادفادرو چند تقه به در زدم
ل: لیامم
با شنیدن صداش که گفت بیا تو
درو باز کردمو وارد شدم، روی صندلی ته اتاقش طبق معمول نشسته بود
با دیدنم لبخندی زدو بلند شد
گ: لیام! بالاخره برگشتی
همون نیشخند معروفمو زدم و موهام رو به سمته بالا زدم
ل: گادفادر، دلتنگم شدی!
سمته میزش قدم برداشتم و گوشیمو گذاشتم روش
ل: مدت زیادی از نبودنم نمیگذره، انقلاب به پا کردی! اینهمه کارآموز؟
گ: خودت که میدونی، گاد داره پیشرفت میکنه و باید هرروز جمعیتمون بیشتر بشه، و البته که کار تو سخت تر میشه
YOU ARE READING
ARCADE (ziam)
Fanfictionز: من واقعا دوستت دارم! ل: دوست نداری! بهم نیاز داری، این فقط یه عادته که زود از سرت میوفته ز: اگه باورم نداری تمومش کن! دیگه نمیخوام سایه ام باشی. Ziam story Zayn top Maede🤟🏼💗
Chapter 3
Start from the beginning