" قبل از این که بری گندی که رو زمین زدی رو تمیز کن . "
اینو گفت و باز رفت سمته گوشیش ." خودم میدونم باید تمیزش کنم . لازم نیست بهم بگی . "
با خودم آروم گفتم و برگشتم اون طرفه اتاق . یه چند تا دستمال برداشتم و خم شدم تا گندمو پاک کنم .
همین که بویه الکل و استفراغ باهم به دماغم خورد ، میخواستم دوباره بالا بیارم. خدا رو شکر مثله دفعه ی پیش لباسامو نکندم، وگرنه تا عمر داشتم دیگه نمیتونستم تو چشمایه کین نگاه کنم .
یکی از لباسایه رو زمینو برداشتم که برا باره آخرم یه دستمالی کشیده باشم رو زمین . زمین که خوب برق افتاد ، پاشدم و روتختیه کینم برداشتم که با خودم ببرم . اینم بدم بشورنش . تا خواستم دیگه برم بیرون کین جلومو گرفت ." بذار اونا اینجا باشن. خدمتکارا خودشون میان ترتیبشو میدن."
کین اینو گفت در حالی که دست به سینه به یکی از چارچوب هایه دره اتاق تکیه داده بود .
منم همون موقع هر چی لباس و روتختیه کثیف دستم بود پرتم کردم جلوش ." حداقل میذاشتیشون یه گوشه ، نمیشد ؟"
با یه نیشخند بهم گفت ." چرا ؟؟ میذارمشون همینجا دیگه . اونم میبینه و میبرشون."
همینجور که داشتم میرفتم سمته در بهش گفتم . خیلی سوالا تو ذهنم هست که دلم میخواد ازش بپرسم ولی میدونم که میخواد با مسخره بازی جوابمو بده و منم از اینی که هستم گیج تر کنه ." صبر کن ."
دستشو جلوم گذاشت و جلومو گرفت .
به جونه تو اصلا نمیدونم یه چی بگی بهم ، چی جوابتو باید بدم الان ، بذار برم توروخدا." چی میخوای ؟"
با صدای آروم ازش پرسیدم ." دیشب چه کار کردی ؟"
فاکککک!! من هنوز خودمم نمیدونم با خودم چند چندم بعد داره ازم سوال میکنه . دوباره الان گند میزنم ." چ-چه کار کردم ؟"
سعی کردم یه جوری ازش بپرسم و نگاش کنم ، انگار که هیچی نمیدونم و یادم نیست . اما لعنتی نمیتونم . وقتی با اون چشماش بهم نگاه کرد ، بدونه این که دسته خودم باشه سریع رومو برگردوندم . نمیتونم تو چشاش نگاه کنم ." دیشب ... وقتی بلندم کردی ."
تا راجبه دیشب فکر کردم ، باز انگار یکی کوبید تو سرم ، سردردم دوباره شروع شد ." ب-باشه . بگو چی کار کردم ."
" هنوزم درد میکنه ."
کینه بی شرف میشه یکم بیشتر وارده جزئیات بشی لعنتی ؟؟
همینجوریشم از ترس قلبم افتاده تو شورتم .
اولش که رو تختت خوابیدم بعدشم که تو اتاقت برات بالا اوردم . الانم این ؟؟ یعنی کاری باهاش کردم ؟؟ آههههههه .! بکش خلاصممم کن خدا !!!" چ-چه غلطی کردم ؟؟"
ازش پرسیدم ." دیشب منو از میز کشیدی بیرون . خیلی ام بد باهام رفتار کردی ، تازه گذاشتی اینجوری ام بشه ."
یهو دستمو کشید و گذاشت رو شکمش ( در اصل دسته پورشو گذاشت یکم بالا تر از کین کوچولو) . میتونستم گرمایه بدنشو از روی لباسش حس کنم ، همین گرما باعث شد به خودم بلرزم و برا یه لحظه از شوک خشکم بزنه .
همین که فهمیدم چه کار داره میکنه ، به خودم اومدم و سریع دستمو کشیدم .
YOU ARE READING
kinn Porsche _ کین پورش
Action[ترجمه از روی ناول اصلی کین پورش] _لعنتی!!! چرا اون شب که بهت حمله شد من خودمو قاطی کردم؟؟؟ همه چی از همون شب لعنتی شروع شد فقط هم بخاطر اون عوضی "کین"
چپتر 12 _تردید
Start from the beginning