چپتر 12 _تردید

Start from the beginning
                                    

" قبل از این که بری گندی که رو زمین زدی رو تمیز کن . "
اینو گفت و باز رفت سمته گوشیش .

" خودم میدونم باید تمیزش کنم . لازم نیست بهم بگی . "
با خودم آروم گفتم و برگشتم اون طرفه اتاق . یه چند تا دستمال برداشتم و خم شدم تا گندمو پاک کنم .
همین که بویه الکل و استفراغ باهم به دماغم خورد ، میخواستم دوباره بالا بیارم. خدا رو شکر مثله دفعه ی پیش لباسامو نکندم، وگرنه تا عمر داشتم دیگه نمیتونستم تو چشمایه کین نگاه کنم .
یکی از لباسایه رو زمینو برداشتم که برا باره آخرم یه دستمالی کشیده باشم رو زمین . زمین که خوب برق افتاد ، پاشدم و روتختیه کینم برداشتم که با خودم ببرم . اینم بدم بشورنش . تا خواستم دیگه برم بیرون کین جلومو گرفت .

" بذار اونا اینجا باشن. خدمتکارا خودشون میان ترتیبشو میدن."
کین اینو گفت در حالی که دست به سینه به یکی از چارچوب هایه دره اتاق تکیه داده بود .
منم همون موقع هر چی لباس و روتختیه کثیف دستم بود پرتم کردم جلوش .

" حداقل میذاشتیشون یه گوشه ، نمیشد ؟"
با یه نیشخند بهم گفت .

" چرا ؟؟ میذارمشون همینجا دیگه . اونم میبینه و میبرشون."
همینجور که داشتم میرفتم سمته در بهش گفتم . خیلی سوالا تو ذهنم هست که دلم میخواد ازش بپرسم ولی میدونم که میخواد با مسخره بازی جوابمو بده و منم از اینی که هستم گیج تر کنه .

" صبر کن ."
دستشو جلوم گذاشت و جلومو گرفت .
به جونه تو اصلا نمیدونم یه چی بگی بهم ، چی جوابتو باید بدم الان ، بذار برم توروخدا.

" چی میخوای ؟"
با صدای آروم ازش پرسیدم .

" دیشب چه کار کردی ؟"
فاکککک!! من هنوز خودمم نمیدونم با خودم چند چندم بعد داره ازم سوال میکنه . دوباره الان گند میزنم .

" چ-چه کار کردم ؟"
سعی کردم یه جوری ازش بپرسم و نگاش کنم ، انگار که هیچی نمیدونم و یادم نیست . اما لعنتی نمیتونم . وقتی با اون چشماش بهم نگاه کرد ، بدونه این که دسته خودم باشه سریع رومو برگردوندم . نمیتونم تو چشاش نگاه کنم .

" دیشب ... وقتی بلندم کردی ."
تا راجبه دیشب فکر کردم ، باز انگار یکی کوبید تو سرم ، سردردم دوباره شروع شد .

" ب-باشه . بگو چی کار کردم ."

" هنوزم درد میکنه ."
کینه بی شرف میشه یکم بیشتر وارده جزئیات بشی لعنتی ؟؟
همینجوریشم از ترس قلبم افتاده تو شورتم .
اولش که رو تختت خوابیدم بعدشم که تو اتاقت برات بالا اوردم . الانم این ؟؟ یعنی کاری باهاش کردم ؟؟ آههههههه .! بکش خلاصممم کن خدا !!!

" چ-چه غلطی کردم ؟؟"
ازش پرسیدم .

" دیشب منو از میز کشیدی بیرون . خیلی ام بد باهام رفتار کردی ، تازه گذاشتی اینجوری ام بشه ."
یهو دستمو کشید و گذاشت رو شکمش ( در اصل دسته پورشو گذاشت یکم بالا تر از کین کوچولو) . میتونستم گرمایه بدنشو از روی لباسش حس کنم ، همین گرما باعث شد به خودم بلرزم و برا یه لحظه از شوک خشکم بزنه .
همین که فهمیدم چه کار داره میکنه ، به خودم اومدم و سریع دستمو کشیدم .

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 27, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

kinn Porsche _ کین  پورشWhere stories live. Discover now