✯𝑆𝑂𝐿𝐷 𝑬02⛓️

Start from the beginning
                                    

از خنده‌های اون‌ها حرصش گرفت و سعی کرد خودش رو آزاد کنه اما فرد کناریش محکم گرفتش.

× می‌خوایم ببریمت جهنم پس انقدر وول نخور. مگه اینکه قصد داشته باشی بهمون بگی می‌خوای پنج نفری بفاکت بدیم.

با شنیدن این حرف امگاش زوزه‌ی خفه‌ای کشید و ساکت شد اما خودش خونش به جوش اومد. نفهمید که چطور پاش رو بلند کرد و به کجا کوبوند که صدای آخِ بلند یکی از آلفاها ماشین رو پر کرد.

_ توی لعنتی...وقتی برسیم به حسابت می‌رسم.

توی دلش نیشخندی زد و یکم دلش خنک شد هرچند که ترس به تک تک سلول‌هاش رخنه کرده بود. عیبی نداشت، تنبیهش هرچی که بود از کتک‌های عمه‌اش و سون‌هیون که نمی‌تونست بدتر باشه.

______________

به محض توقف ماشین دوباره از زمین بلند شد و روی کول یکی از آلفاها انداخته شد. صدای بقیشون میومد که با خنده‌های کریهانه داشتن بدرقه‌ش می‌کردن و به دوستشون می‌گفتن زیاد بهش سخت نگیره.

قلبش مثل یک گنجشک داشت تندتند به قفسه‌ی سینه‌ش می‌کوبید. بعد از طی کردن یه مسافت نه چندان طولانی صدای باز شدن در اومد و سپس بدنش با زمین برخورد کرد و این یعنی به جایی پرت شده بود.

صدای قدم‌های آلفا کاری کرد توی خودش جمع بشه و به دیوار بچسبه اما به محض برخورد شدید نور با چشم‌هاش تقریبا برای چند ثانیه کور شد. ساعدش رو روی چشم‌هاش که حالا از شر اون پارچه‌ی مخمل خلاص شده بودند گرفت و اینکار باعث شد هیبت آلفا رو نبینه.

× بیا اینا رو بگیر و برو خودتو تو اون حمومی که اونجاست بشور.

آروم آروم چشم‌هاش رو باز کرد و به حوله‌ی سفید و کوتاهی که بهش داده بودن نگاه کرد.

آب دهنش رو قورت داد و بلند شد و ایستاد.

+ می‌شه بهم یه حوله‌ی دیگه هم بدین؟

آلفا دستش رو به کمرش زد و خنده‌ی کوتاهی کرد.

× کاری نکن همین یه دونه رو هم ازت بگیرم.

_____________

تهیونگ سیگار برگش رو با فندکی که از یونگی گرفته بود روشن کرد و کام عمیقی ازش گرفت. بعد از یه تایم کوتاه که نیکوتین رو تا اعماق ریه‌هاش احساس کرد، دود غلیظ رو با مهارت از دهن و بینی‌ش بیرون داد و به یونگی که مقابلش نشسته بود نگاه کرد.

هر دو مرد داخل لیموزین مشکی باشکوهی که متعلق به تهیونگ بود نشسته بودن درحالی که با سیگار و مشروب از خودشون پذیرایی می‌کردن.

یونگی محتویات داخل جامش رو سر کشید و دستش رو به سمت شیشه‌ی مشروب دراز کرد.

× چرا ساکتی کیم تهیونگ؟ لعنتی منو ببین چقدر هیجان زده‌م.

SOLD || TAEJINWhere stories live. Discover now