Vkook_hub

🍓Rich papa🍓

+با کی خرید بودی؟

جونگکوک دست از باز کردن بسته ها برداشت و لبخند زد:
- منظورت چیه؟ تنها رفته بودم

+ پس چرا میگی خریدیم؟

- تو به من پولشو دادی منم به فروشنده. من و تو خریدیم دیگه

بعد از حرفش خودشم خندید و به تهیونگی که از خنده پخش زمین شده بود خیره شد

- راست میگم دیگه. حالا بیا بشین نشونت بدم..از این پروتیینا خریدم که دوتایی ورزش رو شروع کنیم

تهیونگ سرتکون داد و کنارش نشست.

- اینو برای یونتان خریدم، اینم کت شلواریه که دفعه‌ی قبل رفتیم خرید وقت نکردی بخری..برات خریدم. وای راستی فروشگاه هانی یه شعبه‌ی جدید اونجا باز کرده بود و چون لباساش رو دوست داشتم یه دست خریدم ببین

+ خیلی خوشگله جونگکوکم..مبارک باشه، اون کیسه اخر چی؟

پسرلبخند خجالتی‌ای زد، شب قبل تهیونگ بهش گفته بود از استفاده‌ی سکس‌توی برای پارتنرش خوشش میاد و برای همین امروز خرید، تهیونگ که متوجه خجالتش شد لبهاش رو اروم بوسید.

+ چیه مگه؟

- شاید بهتر باشه تو بهم نشونشون بدی

تهیونگ سرتکون داد و وسایل توی کیسه رو روی مبل خالی کرد، درست همون چیزی که انتظار داشت بود. لبش رو گزید و با تصور جونگکوکی که توسط اون گوی های بزرگ بفاک میرفت گرم شدن بدنش رو حس کرد.

+ بخواب روی مبل بیبی

پسرسرش و به معنای مخالفت تکون داد و به گوی توی دست تهیونگ خیره شد، خودش رو اروم روی پاهاش جا داد و دستاش رو دور گردنش حلقه کرد.

- این خریدام خیلی گرون بودن کثیف میشن، بیا بریم توی اتاق

+ باشه

اینبار روی تخت دونفشرون انداختش و وقتی کوک همه ی لباس هاش رو به جز تیشرتش دراورد نیشخند زد.

+ پسرخوب

لبخندی روی لبهای جونگکوک نشست و نفس عمیقی کشید، تهیونگ اروم روی بدنش خزید. نیپلای صورتیش رو بین انگشتاش فشرد و مالیدشون تا نیازمندیش رو ببینه. کوچیک ترین گوی مشکی رو برداشت و نزدیک سوراخش برد.

+ بدون امادگی واردش میکنم..یکم درد داره

- اوهوم

وقتی گوی رو واردش کرد با لذت به نفس نفس زدنش خیره شد و برای وارد کردن گوی بعدی لبهاشون رو به هم رسوند تا حواسش رو پرت کنه. پسر توی دهنش ناله میکرد و شکمش از هیجان بالا و پایین میشد، تهیونگ کمی بیشتر داخلش فشردشون و به وضوح درد رو توی چهره.ش دید اما دستاش رو برنداشت و حتی بیشتر از قبل فشردشون. لبهاشون رو با صدای پاپ مانندی از هم جدا کرد و به صورت خیس از عرقش خیره شد و گوی هارو به طور یکدفعه.ای دراورد.