بوسه های گاه بیگاه یونگی زخم چشمش رو لمس میکردن و جیمین هر بار پلک هاش رو روی هم میذاشت.
با چند ضربه دیگه چشم های امگا تقریبا روی همدیگه افتاد و لب هاش از هم فاصله گرفت ، نفس های تند کوتاهی کشید و به طور غریزی سعی در بستن پاهای لرزانش داشت.
چشم هاش رو بست و ناله کشیده ای رو آزاد کرد و گرگ امگا که در این سال ها به ندرت خودش رو نشون میداد آلفا رو صدا زد.
«آلفا...بیشتر...»
یونگی خم شد ، اینبار طولانی تر از قبل چشم زخم دیده جیمین رو بوسید و محکم تر به بدنش که با بی حالی روی تشک افتاده بود کوبید.
با شکل گرفتن گره آلفا یکبار دیگه صدای ناله جیمین با یونگی همراه شد.
هر دو از فعالیت چند ثانیه گذشته نفس نفس میزدن و یونگی در این بین بدن جیمین رو در حالتی راحت قرار داد و حالا کمر امگا به شکمش چسبیده بود و خب...اون هنوز هم به پنجره خیره بود.
بعد از اتفاقاتی که در هفت سال گذشته افتاده بود جیمین عادتی تازه پیدا کرد ، زل زدن به پجره چوبی که به دستور لونا حتی در زمستان هم باز میموند و انتظار کشیدن برای پروانه سفید با خال های قهوه ای.
به آرومی شکم جفتش رو نوازش میکرد و هر چند ثانیه یکبار بوسه کوتاهی روی موهای مشکیش به جا میذاشت.
«به دیدنش نرفتی؟»
حلقه دستش رو محکم تر کرد و صورتش رو جایی بین گرد و شانه امگا پنهان کرد.
نفس عمیقی کشید و با بوییدن رایحه شیرینی که خیلی وقت میشد رد کمی از خودش به جا میذاشت لبخندی زد.
«نرفتم.»
جیمین برای چند ثانیه سکوت کرد و بعد به آرومی لب زد.
«خوبه.»
و بدنش رو عقب برد و تمام فاصله ای که از نظر فیزیکی وجود نداشت رو از بین برد.
«ازش بدم میاد.»
یونگی نفس عمیقی کشید.
«منم همینطور.»
و با به زبان اوردن این جمله گفتگوی همیشگی رو با جفتش به اتمام رسوند تا به سراغ گفتگو دیگه بره ، خیلی وقت بود که امگای غیر قابل پیشبینی آلفا رو ترک کرده بود.
هر بار که جیمین رو میدید یا کنار دریاچه ایستاده بود و یا به پنجره چوبی زل زده بود.
هر بار گفتگویی مبنا بر سر زدن به مادر ولیعهد تازه به دنیا اومده و بعد در مورد تاخیر دوست جدید جیمین شروع میشد.
برای یونگی عذاب آور بود که چطور باید جفت آسیب دیده اش رو به این عذاب محکوم کنه.
با وجود اینکه خود جیمین چنین پیشنهادی داده بود و قسم خورد اگر یونگی کاری برای ادامه سلطنتش انجام نده الفا رو ترک میکنه اما باز هم حسودی چیزی نبود که ناشناخته باشه.
YOU ARE READING
Stupid Or Insane? (yoonmin)
Historical Fiction{کامل شده} جیمین هنوز هم لونا بود ، هیچکس حتی جرئت نداشت چیزی به غیر از لونا صداش بزنه و اون امگای صیغه ای ، خب جیمین در این دو سال اونو ندیده بود ، حتی به اشتباه و برحسب تصادف. yoonmin🌼 امگاورس / تاریخی / درام / اسمات / امپرگ نمیدونم سد باید بگم ی...
پروانه سفید(پارت آخر)
Start from the beginning