Dance by the lake

337 21 7
                                    

"اواسط قرن ۱۶۰۰، سرزمین چوسان"

.

باد خنکی توی اتاق پیچید و بدن نیمه لختش رو نوازش کرد،پرتو های تیز خورشید از بین پرده های حریر سفید عبور میکردند و مستقیم روی صورتش میتابیدند که باعث شد فرمانده‌ی خواب آلود روی تخت اخمی کنه و از این پهلو به اون پهلو شه تا از حمله پرتوهای خورشید در امان بمونه

طولی نکشید که انگشتان بلند و ظریفی میون تارهای ابریشمی موهاش فرو رفت و صدایی نجوا گونه دم گوشش زمزمه کرد

_فرمانده کوکی،بیدار نمیشی؟

هومی کشید و سرش دو بیشتر داخل بالشت نرمش فشرد انگار که دل کندن از خواب براش شدنی نبود

تهیونگ اروم خندید و بعد از مکثی دوباره گفت

_دیرت بشه خودت میدونی،بعد نگی  چرا بیدارم نکردی

خواست از روی تخت بلند شه که مچش توسط دستی قدرتمند کشیده شد و روی تخت پرت شد.

با افتادن جسم سنگینی روش و فرو رفتن بینیش داخل گردنش خنده ای از قلقلک شدن کرد و دستش رو دوباره وارد موهای فرمانده کرد

_صبح بخیر خوابالو

جونگ کوک هوم کش داری کشید و بعد از سیر عطر پسر رو وارد ریه هاش کرد با صدای بم و گرفته صبحگاهیش جواب داد

_صبح توهم بخیر موطلایی

بوسه کوتاهی روی لب های پسر گذاشت همینطور که از تخت پایین میرفت پرسید

_ساعت چنده؟

تهیونگ روی تخت نشست و درحالی که موهاش رو مرتب میکرد گفت

_پنج،دیرت شده؟میخواستم صبحونه بخوریم

راهی رو که برای رفتن به سرویس بهداشتی اتاقشون رفته بود رو برگشت و بوسه ای محکم روی لب های اویزون تهیونگ زد

_صبحانه هم میخوریم همسرم

بعد وارد سرویس شد و تهیونگ هم با لبخندی بزرگ راهی آشپزخونه شد

وسایل صبحانه که اماده کرده بود رو روی میز کوچیک و دونفره داخل نشیمن چید و منتظر جونگ کوک شد

کمی بعد جونگ کوک درحالی که صورتش رو با حوله کوچیکی خشک میکرد اومد و رو به روی پسر نشست

ناراضی از فاصله‌ی هرچند کوتاه بین خودش و همسرش اخم کمرنگی کرد و دوبار روی  رون پاش ضربه زد

_بیا اینجا ببینم

تهیونگ کنجکاو سرش رو بلند کرد و اول نگاهی به صورت ناراضی مرد و بعد به جایی که ضربه زد بود انداخت،لبخند گنده و معنا داری زد و همونجور که بیخیال شونه ای بالا می انداخت گازی از تست مربا و کره‌ایش زد

_راحتم فرمانده

با نگرفتن جوابی از مرد متعجب سرش رو بلند کرد و با جای خالی مرد مواجه شد

          

فرصت نشون دادن عکس العملی نداشت چون به محض بالا اومدن سرش دو دست قوی اون و از  روی صندلی بلند کرد و روی میز چوبی نشوند

جونگ کوک بین پاهای خوش تراش پسر ایستاد و صورتش رو مماس با صورت پسر قرار داد

_چه بد، چون من ناراحتم

تهیونگ خنده دلبری کرد و با ناز دست هاش رو دور گردن مرد حلقه کرد

_شیطونی نکن فرمانده دیرت میشه

_تو نگران خودت باش توله

به محض تموم کردن حرفش سرش رو جلو برد و لب های سرخ پسر رو به دندون گرفت و محکم بوسید

تهیونگ دست هاش رو از پشت به موهای کوتاه مرد رسوند و همونطور که نوازش وارانه اون هارو به سمت گردنش میکشید جواب بوسه های سریع و محکم همسرش رو میداد

انگار که جونگ کوک منتظر همکاری پسر باشه، همه وسایل میز رو به گوشه ای روند و تهیونگ رو روی قسمت خالی میز دراز کرد و روش خم شد اما از لب هاش دست نکشید

_فکر کنم وقت صبحونه‌اس

و گاز ریزی از گردن طلایی و تو چشم پسر گرفت

صبحانه عاشقانه و دونفرشون توی ارامش و ناخونک زدن های ریز جونگ کوک به پسر کوچیکتر و گذشت و کمی بعد وقتی جونگ کوک یونیفرم مشکی و مخصوص فرماندهیش رو پوشید و اماده ‌ی رفتن شد، بوسه ای روی موهای مواج و طلایی تهیونگ که برای بدرقه تا دم در اومده بود گذاشت و خیره به چشم های عسلی و براقش  برای بار چندم تاکید کرد

_مواظب خودت باش و اگه دوباره خواستی از قلعه خارج شی و بری شهر حتما بهم خبر بده باشه موطلایی؟

تهیونگ همراه لبخند گرمی بوسه ای روی گونه مرد گذاشت و درحالی که یقه لباسش رو مرتب میکرد پر اطمينان لب زد

_باشه توهم مراقب خودت باش فرمانده

جونگ کوک لبخندی زد و از برج سنگی و بزرگشون خارج شد و به سمت پایگاه قلعه راه افتاد

طبق وظایف روزانه اش، به محل تمرین سرباز ها سر زد و با یادآوری و یاد دادن چند نکته اشتباهاتشون رو اصلاح کرد،با سروان ها و سرگروه ها وضعیت فعلی پایتخت رو کرد و در اخر مشغول بررسی پرونده های مهم شد

توی اتاق فرماندهیش نشسته بود و دونه دونه پرونده هارو میخوند و کنار میزد که یکی از اون ها توجهش رو جلب کرد

پرونده ای مربوط به پست‌خانه ها و نامه هایی بود که طی این مدت رد و بدل شده بودند

شاید نکته ریز و غیر مهمی بود اما دل فرمانده به رد شدن ازش راضی نشد و با قرار دادنش گوشه ای از میز چک کردن دوباره اش رو به بعد موکول کرد

پرونده دیگه ای رو برداشت تا باز کنه اما همون زمان تقه ای به در خورد و بعد از صادر شدن اجازه ورود سربازی هراسان  و نفس نفس زنان وارد اتاق فرماندهی شد

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 04, 2024 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

وایی چه کیوت🤣

7mo ago

1
😂❤️جون بابا عجب چیزیه

7mo ago

2
"Dance by the lake"𝘒𝘰𝘰𝘬𝘷Where stories live. Discover now