تصمیم اجباری

Start from the beginning
                                    

با خشم طومار را در دستم فشردم. با دقت که نگاه کردم بعضی از هزینه ها سالانه برابر با موجود در خزانه من بود. مردم بی گناه من...

_" میتونید برید."

لیام با تعجب سرش رو بالا آورد .

_" اما عالیجناب! جلسه بدون نتیجه ماند. "

_" گفتم که میتونید برید. "

زین آهی کشید و صندلی را روی زمین هل داد.

باید برای جاسپر نامه بنویسم و مبلغی رو همراه با غلات مورد نیاز درخواست کنم. اون و پدرم به یکدیگر قسم خورده بودند که در زمان شادی و سختی کنار یکدیگر باشند و به همین دلیل این وصلت ، عنصر نامطلوب زندگی من صورت گرفت.

هر بار که پر را داخل جوهر میزدم غرور و تکبر شاهانه که به آن برای ادامه حکومتم نیاز داشتم در آب کم عمق جوهر حل میشد ، صدای کشیده شدن پر روی پوست نرم و لغزنده در میان فریاد های مسئولیت وجدانم رنگ میباخت.

_"سم؟ "

جوابی نیومد.

_" کدوم گوری هستی سم ؟! "

حتما اون خپل دوباره گرفته خوابیده . طومار رو برداشتم تا به اتاق اد ببرم .

در رو باز کردم ولی سم رو ندیدم . حتما دوباره مشکل معده پیدا کرده.

با قدم های سریعی خودم رو به اتاق اد رسوندم و بی هوا در رو باز کردم. چند قدم بیشتر با اتاق من فاصله نداشت . اد که مشغول خوندن آواز بود با دیدن من حسابی دستپاچه شد.

_" هی بیا اینجا ! "

_" عالیجناب چرا خودتون تشریف آوردین .. "

بهش چشم غره رفتم . او سرش را پایین انداخت و پاهایش را جفت کرد.

_" این میک و سم کجان؟؟‌ این نامه رو به سفیر بده تا سریع تر ببره به فال. "

_" میشه قربان قبلش من ویراستاریش کنم ... نامه مهمی به نظر میاد... مهر شخص پادشاه روش خورده شده ... "

_" به تو ربطی نداره! هر وقت سوالی پرسیدم اونوقت خودتو دخالت بده... "

نگاه گذرایی بهش انداختم . اون احمق تر از این بود ...

_" بله قربان؟ "

_" فقط این طومار نفرین شده رو ببر . مرخصی. "

سری با تاسف تکون دادم و به اتاقم برگشتم . مکانی که با سکوتش ، من رو هر بار دنیای افکار بی پایانم باز می گردوند.

الیزابت الان کجاست؟ امیدوارم حالش بهتر شده باشه. اون واقعا بی نظیر و متفاوته حتی در میدان جنگ.

با اینکه کمی دست و پا چلفتی هم هست ، اخیرا خیلی به زمین از هر زاویه ای فرود نیامده و در نهایت الان هم بیماره و احتیاج به مراقبت داره....چطور فرماندار کشور کوچیکی میتونه بیاد توی قصر ، به جون من سو قصد کنه و از وقایع اینجا با خبر باشه؟

Loveland (COMPLETED)Where stories live. Discover now