شوگا لبخندی زد: میگم میشه یکم آب بدی یا حتی از اون شامپاین توی دستت تا منم بتونم باهات خوشحالی کنم؟
مرد لبخند زد و جلو اومد و گیلاس رو سمت دهن شوگا برد. شوگا تا دهنشو باز کرد شامپاین روش خالی شد.
مرد: شوخیت گرفته؟
شوگا چشماشو بهم فشار داد تا خودشو کنترل کنه. لبخند از روی لبش پاک نشد. مرد سمت هوسوک رفت و با پشت انگشت اشاره گونه اش رو نوازش کرد.
مرد: واوو پسر چقد نرمی تو .چجوری دلشون اومد باهات این کارو کنن؟ باید حتما عذرشونو بخوام.
هوسوک صورتش به سمت راست چرخوند و به شوگا نگاه کرد. شوگا دندوناش رو روی هم فشار میداد و این باعث میشد سردرد بیشتری بگیره ولی هر عکس العمل اضافی تبدیل به نقطه ضعف میشد. مرد گوشی رو برداشت و به آخرین شماره توی اون گوشی که ازشون پیدا کرده بود، زنگ زد.
طرف مقابل : شوگا چیشده؟
مرد: با کی دارم صحبت میکنم؟
طرف مقابل: تو کی هستی؟
مرد: شوگا اینجاست و من دنبال رییس بزرگم. تو کی هستی؟
طرف مقابل: رییس این تشکیلات که دنبالشی.
مرد : خوبه برات شرایط رو میفرستم.
هوجین به گوشی دستش خیره موند. شوگا و هوسوک دست اون مرد بودن و ته یانگ منتظرشون ؟ به شماره ته یانگ خیره شد باید چیکار میکرد؟ خیلی فکر نکرد. فقط شماره رو گرفت و منتظر شد ته یانگ جواب بده.
ته یانگ: فکر کردم رفتی. چی باعث شده بخوای برگردی؟
هوجین: بهم زنگ زدن. گرفتنشون و تو میدونی. دنبالت بود.
ته یانگ: چی خواست؟
هوجین: من گفتم رییسم و اون گفت شرایط رو میفرسته.
ته یانگ: کجایی بیب؟
هوجین یه لحظه قفل کرد.
هوجین: برات میفرستم. توی شهری که شوگا و هوسوک بودن.
ته یانگ:خوبه. من خیلی زود میام پیشت باشه؟ مرسی که زنگ زدی.
هوجین مست بیب خطاب شدن بود پس چیزی نگفت و گوشی رو قطع کرد. جای خاصی نبود که بتونه بره. خسته بود و اطراف رو میگشت. با دیدن اون بار فکر کرد انتخاب بدی نیست. مکانشو برای ته یانگ فرستاد و وارد بار شد. دو سه ساعتی تا اومدنش وقت داشت پس سفارش داد. ته یانگ سوار ماشین شده بود که وسطای راه براش مکان ارسال شد. فقط شوگا و هوسوک میدونستن شماره اخر شماره هوجینه. بهشون زنگ زده بود و گفته بود میاد ببینتشون چون قراره از ته یانگ جدا شه و یونگی کلی بهش خندیده بود.
●فلش بک
شوگا: تو واقعا فک کردی میتونی از ته یانگ جدا شی؟
YOU ARE READING
the only Way
Fanfictionعشق یه همچین کار هایی با آدم میکنه. +دیگه شوگا و جیهوپی وجود نداره. به عنوان یونگی زندگی کن. +من باید مسئولیتم در قبال همه رو انجام میدادم. فکر کردی راحت بود؟
پارت ۲۹
Start from the beginning