بکهیون خندش گرفت و بعده نشستن روی پاهای دوست پسرش،همونجور که دستاشو روی گردنه بلند چانیول تاب میداد زمزمه کرد:"چون وفادار نموندی باید تنبیه بشی."

بعده حرفش بوسه ایی سبکی روی گونه ی چانیول زدو بعده برداشتنه سوییچه ماشینش از آپارتمان بیرون زد و چانیولی که با نگاهی که توش بدبختی موج میزد و به دیکش خیره بود رو تنها گذاشت.

:"متاسفم پسرم...یه روزه دیگه."

++++

بعده انداختن کته جینش روی پیرهن دکمه دار سفید رنگش نگاهی به ساعت کردو لبخنده محوی زد.

اینکه میخواست واسه جونگکوک همه چیز رو توضیح بده خیلی هیجان زدش میکرد و الان هیچی نمیتونست خوشحالیشو از بین ببره.

البته ای کاش اینجور فکر نمیکرد،چون با زنگ خوردن موبایلش و دیدن اسم منیجر چوی اخمی بینه ابروهاش نشست.

اگر جواب نمیداد اوضاع بدتر میشد و برای همین با لحنه بی حسی به حرفای پشته تلفن گوش داد.

تماس رو قطع کرد و موبایلشو محکم روی زمین کوبید.

:"لعنت بهت."

تمام هیجان و خوشحالیش توی چند ثانیه از بین رفت و الان همونطور که از شدته عصبانیت روی زمین نشسته بود به تکه ی شکسته شده از موبایلش نگاه میکرد،سرشو بینه دستاش قرار داده بود.

بعده زدن لگدی دیگه به گوشیش از خونه بیرون زد و سمته کمپانی رانندگی کرد.

با اخمی که انگار روی ابروهاش تتو شده بود و با حرصی که توی پاهاش مشخص بودن تمام مسیر تا اتاق رییس لعنتیه کمپانی رفت.

هر ثانیه که میگذشت اشتیاقش واسه آتیش زدنه این کمپانی بیشتر میشد و امیدوار بود بتونه یه زمانی این کارو انجام بده.

:"رییس منتظرته تهیو-"

منیجر از دور وقتی تهیونگ رو دید گفت و وقتی تهیونگ با خشم دره اتاق رو باز کرد حرفش رو خورد.

:"فک کنم بتونی در بزنی احمق."

رییسش داد زد و دستشو روی میز کوبوند.

تهیونگ چشماشو روی هم فشردو سعی کرد ارامشه خودشو حفظ کنه که بلایی سره اون مرده پیره عوضی نیاره.

:"من سره هیچ قراره کوفتیه دیگه ایی نمیرم."

رییسش از روی صندلی بلند شد و همونطور که انگشت اشارشو جلوی تهیونگ تکون میداد توی فاصله ی کمی که ازش قرار گرفته بود گفت:"حق نداری تصمیم بگیری که چه غلطی میتونی انجام بدی یا نه..‌تو فقط یه بچه ایی که هیچی توی اون سرت نداری...الان فقط میتونی حرف گوش کنی و با جویی شی سره یه قراره دیگه بری...فهمیدی؟"

تهیونگ لباشو محکم روی هم فشار میداد و اونقدر مشتاشو محکم فشار داده بود که گرمی مایع لزجی رو توی دستش حس کرد.

رییس ضربه ایی روی سینه ی تهیونگ زدو گفت:"یا قبول میکنی یا میتونیم تمام تقصیر هارو سره اون پسری که توی عکس ها بوده بندازیم...مردم اونو تشخیص ندادن...اما اینکه با استایلیستت روی هم ریختی به نفعه اون پسر نیست...چون با یه اشاره ی من میتونه اخراج شه و اجازه ی کار توی هیچ جای دیگه بهش داده نشه."

یین سانگ با پوزخند حرفش رو تموم کرد و روی مبله کنار میزه کارش نشست.

تهیونگ با بهت به زمین خیره شده بود.

اینا به خاطر احمق بازیای خودش بود و نمیتونست اجازه بده جونگکوک هم توی این موضوعه مسخره درگیر شه.
میدونست که کمپانی هیچ وقت خودش رو اخراج نمیکنه..چون درامد هایی که از طریق تهیونگ به دست میوردن مساوی بود با درامده تمام ایدل ها و بازیگرای این کمپانی.

پس تهیونگ براشون یه منبع درامده عالی بود و میتونستن تا جایی که میخواستن تحقیرش کنن و حتی اجازه ی استعفاء هم بهش ندن...
تهیونگ علنا توی زندان گیر‌کرده بود.

آبه بینیشو با آستینه کته جینش پاک کردو از اتاق بیرون زد.

بدون توجه به صدا کردن های منیجرش از کمپانی خارج شد.

وقتی خودشو پیدا کرده بود که کناره رودخونه ی هان نشسته و اشکایی که نمیدونست از کجاش میان رو پاک میکرد.

هوا داشت تاریک میشد.
دوساعت پیش به جونگکوک گفته بود که به خونش میره و الان اینجا نشسته بود.
موبایلشو شکونده بود و میتونست حدس بزنه که جونگکوک تا چه حد ازش ناامید شده.
سره قولش نمونده بود.

نگاهی به آبه روون کرد و سرشو روی زانوهاش گذاشت.
زندگیش توی یه کلمه خلاصه شده بود:مزخرف.

همش مزخرف بود تمام ساعت های این زندگیه کوفتیش اخم و عصبانیت داشت.

البته از وقتی که با جونگکوک آشنا شده بود اوضاع تغییر کرده بود و اون پسره مغرور باعث میشد قلبه سردش گرم شه و دوستش داشته باشه.

تهیونگ این حس رو دوست داشت...با اینکه جدید بود و به این اعتقاد داشت که چیزای جدید هیچ وقت خوب نیستن اما این حس،گرم بود و تهیونگ از سردی خسته بود.

+++++++

هلو گایز👈🏻👉🏻😞

اگه واسه کاور مردید دستاتون بالا👁👄👁

عام به یه سری دلایل میخوام پارت بعد بهتون لطففففف کنم.

*حتی نمیدونم چه دلایلی*

انی وی^.^
پارت بعد350 ووت💅🏻

𝔹𝔸𝔻 𝔾𝕌𝕐Where stories live. Discover now