Your Pain Is My Joy

By Garexie

29.1K 7.8K 2K

+اگه دیگه هیچکدوم از نامه‌هات رو نخونم از سرم میپری؟ -اگه ببوسمت خفه میشی؟ Couple:Yoonmin, Nαmhopekook (ft. J... More

مقدمه و پیش‌گفتار / D-1
D-2
D-3
D-4
D-5
D-6
D-7
D-8
D-9
D-10
D-11
D-12
D-13
✨Description of the author✨
D-14
D-15
D-16
D-17
D-18
D-19
D-20
D-21
D-22
D-23
D-24
D-25
D-26
D-27
D-28
D-29
D-30
D-31
D-32
D-33
D-34
D-35
D-36
D-37
D-39
D-40
D-41
D-42
D-43
D-44
D-45
D-46
D-47
D-48
D-49
D-50
D-51
D-52
D-53
D-54
D-55
D-56
D-57
D-58
D-59
D-60
D-61
D-62
D-63
D-64
D-65
D-66
D-67
D-68
D-69
D-70
D-71
D-72
D-73
D-74
D-75
D-76 (1)
D-76 (2)
D-77
D-78
D-79 (1)
D-79 (2)
D-80

D-38

296 91 19
By Garexie

از خواب دیدن متنفرم. رویا یا کابوس، از هردوشون متنفرم.

این باعث میشه با حقیقت اشتباهش بگیرم. با اینحال،

چهار سالی میشد که هیچ رویا یا کابوسی ندیده بودم.

سی و هشتمین چیزی که دربارت ازش متنفرم،

اینه که تو باعث شدی خواب ببینم.

دیشب بعد از چهار سال، یه خواب دیدم.

رویا یا کابوس؟ هیچ ایده‌ای ندارم.

فکر نمیکنم همچین خواب‌هایی کابوس محسوب بشن.

هرچند که برای رویا بودن زیادی بی‌معنی بود.

شاید فقط یه خواب بود؟ بهرحال تو باعث شدی خواب ببینم.

برای همینه که درد تو مایه سرخوشی منه.


~~~~~~~~•~~~~~~~~

سومین نفری که فهمید یه چیزی سرجاش نیست،
کیم نامجون بود. هنرجوی سال دوم رشته‌ی موسیقی.

روزهایی که یونگی به مدرسه نمیومد،
نامجون کسی بود که نامه‌هارو به کمد جیمین می‌رسوند
و اون روز، دومین روزی بود که یونگی هیونگش نامه رو به دستش می‌داد و می‌گفت که به مدرسه نمیاد.

به سختی میشد گفت که مین یونگی طی سه سال گذشته چند روز رو غیبت کرده. شاید اگه بیماری شدیدی که سال اول بهش دچار شد رو‌ محسوب نمیکردن، حتی به یک ماه هم نمیرسید.

حالا هیونگش دو روز پشت هم غیبت کرده و حساب‌های کاربریش رو غیرفعال کرده بود. نامجون می‌فهمید که یه چیزی سر جاش نیست. یه مشکلی وجود داشت. این واضح بود. صورت هیونگش واقعا خسته و رنگ‌پریده به نظر می‌رسید.

بار دیگه ورقه‌های بین انگشت‌هاش رو چک کرد و بعد از برگشت سوکجین‌ از پشت قفسه‌ها، اونهارو روی میز چوبی جلوش گذاشت.

+ممنونم هیونگ، ازشون کپی گرفتم.
نامجون گفت و کتابدار بی‌حرف سر تکون داد.

سوکیجن نگاه سرسری و کوتاهی به ورقه‌ها انداخت و قبل از اینکه نامجون بتونه با تعظیم کوتاهی کتابخونه رو ترک کنه، ساعدش رو کشید و با پرویی بهش نگاه کرد:هی، چطوری میخوای جبرانشون کنی؟ هیچکس جز من همچین جزوه‌ی کاملی رو نداره.

پسر کوچکتر به سرعت به عقب برگشت و دوباره مقابل اون کتابدار ایستاد. معذب خندید و پشت گردنش رو دست کشید:اوه درسته هیونگ، چطور میتونم برات جبران کنم؟

-یه راه ارتباطی با مین یونگی، مطمئنم که میدونیش.

سوکجین رک‌ گفت و نامجون لبخند خجالت زدش رو از دست داد. نمیدونست گفتنش کار درستیه یا نه. اون حتی دلیل ناگهانی صمیمی شدن هیونگش با اون کتابدار رو نمیدونست.
با اینحال، نفس عمیقی کشید و تصمیم گرفت چیزی که اون میخواست رو بهش بده. شاید اون هم مثل خودش متوجه سرجا نبودن هیونگش شده بود.

+اون اکانت‌ها و سیم‌کارت اعتباریش رو غیرفعال کرده. تنها راه ارتباطی‌ای که من میدونم اینه که به خونشون بری سوکجین شی. اما این غیرممکنه که به داخل دعوتت کنه.

کتابدار بی‌حرف سر تکون داد و گوشیش رو از جیبش بیرون کشید. چندبار صفحه‌اش رو لمس کرد و بعد اون رو به طرف نامجون گرفت.

-آدرسش رو برام بنویس. مهم نیست اگه به داخل دعوتم نکنه، من به بیرون دعوتش میکنم.

نامجون با مکث گوشی رو از بین انگشت‌های پسربزرگتر کشید. با دودلی به کیبوردش خیره شد و بالاخره بعد از چندین ثانیه فکر کردن، شروع به تایپ کرد.

بهرحال، اون مطمئن بود که یونگی هیونگش دعوت اون کتابدار رو قبول نمیکنه.

»--------------------------«

+اوه...هنرجوهای رشته موسیقی واقعا یه چیز دیگن.

سوکجین با تحسین توی صداش گفت و شات نیمه پرش رو بالا رفت. حتی ذره‌ای بابت الکل خوردن جلوی کسی که هنوز اجازه‌ی مست کردن نداشت احساس عذاب وجدان نمی‌کرد.

-فایدش چیه؟ اگه نتونم کاملش کنم اونا نمره‌ی قبولی بهم نمیدن.

بسکتبالیست بی‌حوصله گفت و ما‌ءالشعیر تلخش رو سر کشید. تنها دلیلی که توی اون لحظه به جای خوابیدن توی تختش جلوی کیم سوکجین نشسته بود، شغل و مدرک ادبیاتش بود.

یونگی باید برای پروژه‌ی عملیش خیلی سریع از یکی کمک می‌گرفت و وقتی اون کتابدار جلوی خونش اومد، یونگی اون رو یه قیمت برای بستن دهانش درباره‌ی اتفاق داخل کتابخونه دید.

سوکجین صورتش رو از تلخی اون نوشیدنی جمع کرد. صدای خفه‌ای در اورد و بعد همون‌طور که هنوزهم اخم‌ روی صورتش دیده میشد بار دیگه دفتر رو برداشت تا نگاه دیگه‌ای به اون نوشته‌ها بندازه.

+هیونگ میتونه کمکت کنه که همه‌ی درس‌هات رو با نمره‌ی قابل قبولی پاس بشی. فقط باید قبلش ازش خواهش کنی یونگیا.

کتابدار با بدجنسی گفت و دفتر رو ورق زد.

-آه...میتونم فقط درباره عاشقانه هیونگم و پسر عموی زیر سن قانونیش بنویسم؟ احتمالا به راحتی باعث میشه پاس بشم.

+گفتی چندتا پروژه عملی داری؟

-پنج تا.

+هیونگ همرو برات انجام میده یونگیا، نیازی نیست به خودت سخت بگیری.

-واقعا؟ آه هیونگ تو خیلی مهربونی.

+آره، هستم. هرچی تو بگی. فردا سر میز کافه تریا درباره‌ی جزئیاتشون بهم بگو.

سوکجین گفت و تکه‌ی دیگه‌ای گوشت داخل دهانش جا داد.

-فردا به مدرسه نمیام.

بسکتبالیست با بی‌تفاوتی گفت و آخر اون مایع‌ تلخ داخل لیوانش رو سر کشید. سوکجین هیچوقت به ماءالشعیر علاقه‌ای نداشت. واقعا فایده‌ی اون نوشیدنی چی بود؟ اونقدر تلخ بود و حتی الکل هم نداشت.

+باید بیای. متاسفانه من نمیتونم ماسک بزنم و به جات سر کلاس‌ها برم، حداقل ده سانت تفاوت ابعادی از هر جهت داریم.

کتابدار کنایه زد و یونگی بی‌تفاوت خم شد تا بطری الکل جلوی هیونگش رو برداره و کمی داخل لیوان خالیش بریزه.

-فردا سالگرد فوت برادرمه.

پسر کوچکتر قبل از سر کشیدن لیوان نیمه پر از الکلش گفت و سوکجین با شدت به سرفه افتاد.
اوه لعنتی... سوکجین بالاخره بیاد اورد. اون چیزی که سرجاش نبود، سوکجین بیاد اورد که اون چی بود...

~Bonus:

چهارمین نفری که فهمید یه چیزی سرجاش نیست هوسوک بود. فقط چون کیم نامجون اون روز به اون نمایشگاه جدید نقاشی که اخیرا باز شده بود نرفت و به جاش، تا نیمه شب توی اتاق تمرین همراه هوسوک موند، براش برنج سرخ شده و کیمچی اورد، توی سکوت رقصیدنش رو تماشا کرد و هر از گاهی هم کتاب خوند.

Continue Reading

You'll Also Like

20.2K 2.9K 30
كيم سوكجين :"هيچوقت با درونم همراه نبودم.هميشه يك قدم عقب تر يا جلوتر راه ميرفتم.به فريادهاي توي سرم بي توجهي نميكردم اما كاري براشون انجام نميدادم.گ...
83.2K 14.3K 71
-هیچکس از دنیای خورشید و ماه خبر نداره. +آره...خورشید و ماه همیشه عشق افسانه ای خودشون رو حفظ کردن... ───────────── Couples: JinHope , YoonMin, TaeKo...
19.6K 602 7
√وانشات √فقط اسمات √در دو ورژن ویکوک و کوکوی شروع = 3 آوریل 2024 پایان = فعلا بی انتهاست
90.8K 8.4K 32
نام: قرارداد 💫 خاندان جئون ...... خاندان کیم ........ دو خاندان بزرگ کره جنوبی ..... متشکل از آلفای خون خالص و قوی ثروتمند ترین توی کره و آسیا اما...