FUNKY ALPHA/ آلفای بدبو

By Parminbanoo

36.3K 5.7K 839

داستان جونگ‌کوکی که از هم‌مدرسه‌ای جدیدش پارک جیمین آلفایی که به بد بو بودن مشهور بود، بدش میاد و سعی میکنه ت... More

معرفی🥴
پارت اول_بدبختی سلام میرسونه پارک جیمین😍👋
پارت دوم_جیمینِ توی کانتینر 😁✨
پارت سوم_شب هات کوکمین 😏💦
پارت چهارم_شب قبل🌝💦
پارت پنجم_سکس جنگلی🌲💦
پارت ششم_سالن ورزشی 🏃🏀
پارت هفتم_ دور از انتظار 🕊️
پارت هشتم_جیمین خودش بود✌️
پارت نهم_ می‌خوام آویزونت شم💋🔞
پارت دهم_استاد ادبیات جدید😍💋
پارت یازدهم_در راه تنبیه-1-❌
پارت یازدهم_در راه تنبیه-2-❌
پارت دوازدهم_امگای اغواگر💦
پارت سیزدهم_صلح🤍
پارت چهاردهم_حس معکوس💕
پارت پانزدهم_دیر کرد💦🔞
⛔هشدار توقف❌
پارت شانزدهم_گوشت لذیذ😋😈
پارت هفدهم_اتفاقات شب گذشته🥢
پارت نوزدهم_ دست کثیف💦
پارت بیستم_دستمال آغشته به لوب😈💦
پارت بیست و یکم_شوق دیدار🤩🙊

پارت هجدهم_منو بکن.... الفا♨️

1.5K 233 25
By Parminbanoo

ده روز از زمانی که جیمین و کوک همدیگه‌ رو تیکه و پاره کرده بودن گذشته بود و بدن هر دو تا حد زیادی بهبود پیدا کرده بود، اما روند درمان کوک به خاطر آلفا بودنش سریعتر از جیمین بود.

مادر جیمین هم اومده بود اون‌جا و فعلاً همه‌ چی آروم بود. وزیر جئون هم دیگه خیلی بهشون گیر نمی‌داد، و جیمین و جونگ‌کوک هم برای اینکه فضای خونه رو متشنج نکنن، کاری به کار هم نداشتن. اما هنوز هم نمی‌تونستن باهم کنار بیان و همچنان پایین تخت، روی زمین و جدا از هم می‌خوابیدن و عملاً هیچ‌کدوم مثل آدم از تخت استفاده نمی‌کردن!

جونگ‌کوک قصد نداشت هیچ‌وقت با مادر جیمین خوب برخورد کنه، اما مهربونی بیش‌ از حد اون زن حتی آلفای مغرور و سرکش کوک هم رام خودش کرده بود و روزی نبود که کوک به خاطر تفاوت رفتار مادر و پسر، جیمین رو با تیکه‌هاش به رگبار نبنده.

از طرفی جیمین‌ هم نمی‌تونست ساکت باشه و گاها با تعریف کردن دستاوردهای زیادی که طول دوران مدرسش کسب کرده بود و جونگ‌کوک ازش بی بهره مونده بود، حرص کوک رو در میاورد و باعث می‌شد از سر حرص غرش کنه.

هیت جیمین داشت نزدیک‌تر می‌شد و مادر جیمین و پدر جونگ‌کوک، هردو برای این دوران برنامه هایی داشتن
.
اون‌ها میدونستن که اون دوتا پسر لجباز هیچوقت پیش هم نمی‌خوابن و تخت توی اتاق بلا استفاده مونده. بنابراین با اینکه کنار هم بودن دو گرگ شهوتی و مارک نشده کار غیر اخلاقی به حساب می‌اومد، اما این نتیجه‌ی اتاق فکر مادر جیمین و پدر جونگکوک بود!

***

از صبح دردهای گاه و بیگاه و شدید جیمین شروع شده بود و مادرش برخلاف همیشه، ادوات مورد نیازی که ممکن بود جیمین بهشون احتیاج پیدا کنه رو آماده نکرده بود. و جالب‌تر این بود که با وجود این موضوع، هر دو ترجیح داده بودن به قرار‌های کاریشون رسیدگی کنن!

جونگ‌کوک هم وقتی متوجه حرارت عجیب بدنش، و برآمدگی نصبی و درد بی‌امان دیکش، که هرلحظه بیشتر می‌شد، شده بود، تصمیم گرفته بود به جای اینکه "مجبور" بشه مثل سری قبل تحت تاثیر فورمون های جیمین قرار بگیره و به فاکش بده، به درجه یک‌ ترین بار سئول بره و دلی از عزای دیک هارد شدش دربیاره!

هرچی نباشه اون بار فاکی، همیشه بهترین امگاها رو به نمایش می‌ذاشت و گذروندن یه شب هات تو یکی از گرونترین اتاق‌های اونجا، با یه امگای بی نهایت زیبا می‌تونست خاطره‌ی فراموش نشدنی براش بسازه اما...

مگه این همون کاری نبود که همیشه انجام می‌داد؟!
خب پس چه فرقی با رات‌‌های قبلیش داشت که سعی می‌کرد، خودش‌ رو با اغواگر بودن امگایی که هنوز ندیده بود و اتاقی که هنوز رزرو نکرده بود، قانع کنه؟!

این ابدا ربطی به اون امگای مو طلایی که از صبح فورمون‌های حساس و شهوت برانگیزش، توی کل خونه پخش شده بود، نداشت!
و اصلا هم وقتی داشت از خونه بیرون می‌رفت، تمام خدمه‌های آلفا رو، برای این‌که فرومون‌های دشت گل رز پسر رو استشمام نکنن، تعلیق نکرده بود!

درسته! این موضوع هیچ ربطی به اون پسر نداشت و جونگ‌کوک فکر می‌کرد اون‌ها فقط بخاطر این‌که کارشون رو درست انجام ندادن، باید تعلیق بشن. حتی اون باغبونی که اولین روز کاریش بود و فقط چند ساعت از اومدنش می‌گذشت‌ و هنوز کار زیادی‌ انجام نداده بود!

شب بود و هنوز هیچ‌کس به عمارت برنگشته بود. و جیمین از صبح با دردی که هر لحظه بیشتر می‌شد، روی کاناپه‌ی بزرگ هال دراز کشیده بود و توی خودش مچاله شده بود.

حتی توان این‌که از کسی یک لیوان آب بخواد هم نداشت و تنها چیزی که اون‌ لحظه احساس می‌کرد، خیسی بیش از حد خشتکش و حس نیاز بی نهایتی بود که هر لحظه، وجودش رو به آتیش می‌کشید.

و لعنت به این‌ نیاز، که فقط وقتی بر طرف می‌شد که دیک بزرگ و گرم کوک رو داخلش بکوبه!

جیمین می‌دونست که از صبح داره با فورمون‌های سرکشش، کوک رو از راه به در می‌کنه و این کمی از عطشش رو خاموش‌ می‌کرد، اما چرا اون فاکر احمق خونه نبود؟!

تا جایی که می‌دونست و تقریبا مطمئن بود، اون هم باید راتش تا حالا شروع می‌شد!

اصلا نکنه کوک داشت خودش رو با امگا‌ی دیگه‌ای آروم می‌کرد؟
با این‌ فکر، حس‌‌کرد خشم داره تک تک سلول‌های بدنش رو از هم می‌پاشه و با وجود درد طاقت فرسایی که داشت از‌ جاش بلند شد و روی مبل نشست.

قسمتی از مبل رو چنگ زد تا خودش رو کمی آروم‌ کنه. حس می‌کرد فشاری که داشت به نرمه‌ی مبل وارد می‌کرد، قابلیت پاره کردنش رو داره.
نه!

چطور می‌تونست بعد شب هاتی که باهم‌ گذرونده بودن شهوتش رو با کس دیگه‌ای بخوابونه؟ اونم وقتی که جیمین داشت توی آتیش خواستنش می‌سوخت.

ناخودآگاه مقدار زیادی از فورمون‌های خشمش رو آزاد کرد که با فورمون‌ها هیتش ترکیب شد. هنوز زمان زیادی از وقتی که با درد، توی تاریکی نشسته بود، نگذشته بود که صدای باز شدن در عمارت به گوشش رسید.

بلافاصله صدای قدم‌هایی که سعی داشتن سریع از پله‌ها بالا برن هم توی سالن پیچید، اما طولی نکشید که نیمه‌ی راه متوقف شد!
جونگ‌کوک با ولع به طرف فورمون‌هایی که از لحظه‌ی خروجش‌ از عمارت، بند بند بدنش اون‌ها رو طلب می‌کردن، رفت.

از فضای بین ستون‌ها و مبل‌ها گذشت که جسم ظریف و لرزونی رو دید، که با چشم‌های وحشی، دردمند و خشم بی‌نهایتی نگاهش می‌کرد!
جونگ‌کوک کاملا حس می‌کرد که جیمین هم بهش میل داره و می‌خواد که باهاش یکی بشه، پس چرا فقط فاصله‌ی بینشون رو برای داشتن یک شب هات طی نمی‌کرد؟

پس طی یک حرکت، قدم‌های آروم و شمرده‌اش رو به سمت پسر کج کرد.
جیمین با دیدن این‌که آلفا داره بهش نزدیک میشه، درد دلچسب و عمیقی رو زیر شکمش حس کرد و گرگ درونش بی قرار شد.

اون‌‌ هر لحظه آماده بود تا آلفا بهش برسه، بکوبش به مبل و روش خیمه بزنه و در نهایت طی چند راند باهاش یکی بشه‌، اما...

اما وقتی فاصله‌ی جیمین و جونگ‌کوک کمتر شد بوی امگایی که از روی کوک بلند می‌شد براش حکم مرگ داشت..
حس اولویت اول نبودن، حس پس زده شدن.

اینا برای یه امگای تو هیت که از هر لحظه شکننده تر و حساس‌تر بود زیادی بود.
جیمین ناخودآگاه و بدون هیچ فکری کوسن بزرگ کنار دستش‌رو از روی مبل برداشت و با شدت به طرف آلفا پرتاب کرد.

جونگ‌کوک جا خالی داد و با تعجب به جیمین خیره شد. یعنی اونو نمی‌خواست؟!
با اینکه جونگ‌کوک تو رات بود و کلی امگای زیبا امشب به هر نحوی که شده بود می‌خواستن به تخت بکشوننش اما حتی نتونسته بود با دیدن سوراخ خیس اونا که دارن برای دیکش نبض می‌زنن وارد مود سکس بشه!

درسته.. اون نتونسته بود جز جیمین با هیچ‌کس دیگه‌ای بخوابه و حالا جیمین به راحتی داشت پسش می‌زد. چرا باید اون امگای تو هیت یه آلفای اصیل‌رو پس می‌زد؟!

مگه جز خودش با چند نفر دیگه خوابیده بود که حالا حس می‌کرد می‌تونه با اون‌ها جاشو پر کنه؟!
جونگ‌کوک با این افکار سمی با وجود راتش و فاصله‌ی ببیش از حد نزدیکش به امگای مورد علاقه‌ی گرکش با حرص راه رفته رو برگشت و راه اتاقش‌رو در پیش گرفت.

اون حتی کمترین اهمیتی به درد وحشتناک پایین تنش که با هر قدمش دردناک‌ترهم می‌شد نداد و فقط تصویر خودساخته‌ی ذهنش از جیمین و آلفایی بود که هیج تصوری ازش نداشت!
با عصبانیت وارد اتاق شد و شروع به در آوردن لباس‌هاش کرد.

شاید یه دوش آب یخ می‌تونست از این حس وحشتناک خلاصش کنه اما لعنتی..
اتاق بوی فورمون‌های غلیظ امگارو می‌داد و این براش هم زجرآور بود هم لذت بخش..

جیمین اون پایین وقتی رفتن یهویی آلفارو دید خشمگین‌تر شد. به چه حقی اون لعنتی بدون هیچ توضیحی گذاشت و رفت؟!
درسته هیچی بینشون نبود ولی این به این معنی نبود که می‌تونه با خیال راحت ایگنورش کنه! اونم با وضعیتی که حالا هردوشون گرفتارش شده بودن.

با عصبانیت از جاش بلند شد که درد وحشتناک زیر دلش و ریزش مایع لزج بوتیش برای یه لحظه نفسشو برید.
_عوضیییی
زیر لب با خشم و درد غرید و آخرین توانش‌رو توی پاهاش جمع کرد و به طرف اتاق کوک پا تند کرد.

در اتاق‌رو با شدت باز کرد و.. فاک فقط همین یکی‌رو کم داشت!
اومده بود بگه حالش ازش بهم می‌خوره، می‌خواد سر به تنش نباشه اما... چرا اون عوضی باید بدون شلوار و تیشرت کل عضله‌های بدن گندمیش‌رو به رخ امگا می‌کشید؟!

جونگ‌کوک با خشم نگاهی به سمت جیمین انداخت و به طرف حموم قدم برداشت که جیمین سد راهش شد
_فکر کردی داری چیکار می‌کنی عوضی؟!

جونگ‌کوک با خشم سعی کرد جسم ظریف و ضعیف جیمین رو کنار بزنه اما انگار اون امگا حتی توی دوران هیتش هم قوی‌تر از همیشه بود.
_از سر رام برو کنار!
جیمین بیشتر تقلا کرد و کاملا راه جونگ‌کوک‌رو سد کرد و گفت:
_بوی امگا می‌دی احمق! تو مثل یه هرزه می‌مونی که-

هنوز حرفش کامل نشده بود که جونگ‌کوک آخرین توانش‌رو برای خود داری از دست داد و هر دوست امگا رو بالا برد و به دیوار پشت سرش گره زد و بدنش رو هم به دیوار چسبوند.
کنار گوش امگا، دقیقا روی غده‌ی رایحش بینیش‌رو چسبوند و با صدای آرومی لب زد:
_چی می‌خوای..؟ چی از جونم می‌خوای امگا؟

همین لحن و حس خواستن توی صدای کوک کافی بود تا جیمین هم حرف دلش‌رو به راحتی به زبون بیاره.
جیمین گردنشو از لب‌های آلفا فاصله داد و تو چشم‌هاش زل زد و گفت:
_منو بکن! آلفا..

جونگ‌کوک ناباور و حیزت زده و با شیفتگی تمام تو صورت خواستنی و سرخ جیمین زل زد و گفت:
_خودت خواستی! من می‌خواستم ازت بگذرم
و بعد لب‌هاش‌رو محکم روی لب‌های امگا کوبید.

جیمین دست‌هاش‌رو از حصار دست‌های کوک آزاد کرد و سرش‌رو مماس سر کوک کرد و موهاش‌رو چنگ زد، همون‌طور که چشم‌هاشون بسته بود بوسه داغ و آتشینی رو شروع کردن.

چند دقیقه بعد کوک حس می‌کرد طعم بدن بی‌نظیر جیمین رو زیر دندونش می‌خواد، بنابراین با هول و حرص ازش فاصله گرفت و تیشرت جیمین‌رو از تنش در آورد و بلافاصله بوسه رو از سر گرفتن.
این کافی نبود، اونا بیش‌تر می‌خواستن!

کوک شلوار جیمین‌رو تا زیر باسنش بدون اینکه بوسه رو بشکنه پایین کشید و با اولین خیسی که از لوب ترشح شده از وجود جیمین به دست‌هاش برخورد کرد غرش عمیقی کرد و از شدت خواستن جیمین رو در آغوش گرفت و بلند کرد.

جیمین پاهاش‌رو دور کمر آلفا حلقه کرد و برای اغوا کردن بیشتر آلفا صداهای ظریف و ناله‌های شهوتناکش‌رو آزاد کرد و گذاشت آلفا با غرش‌های اصیل و مطیع گرش بند وجود خودش بکنتش...

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

سلام لاوااااا😍😍
اصلا از لایکاتون راضی نیستما😔
اقا هرچقد لایکاتون کم باشه من انقد دیر تر مینویسم چون انرژیم کمتر میشه
پس هم شما زود لایک بدین هم من انرژیم تحلیل نره😇
خبببب پارمین امیدواره از این پارت یه عالمهههههه لذت برده باشیننننن🤩
بچه ها می تونین کلیپ مربوط به اسمات این قسمت رو توی چنل ببینین 🤤🔞
دوستتتتوونن دارمممممم💖😘💋

Continue Reading

You'll Also Like

112K 2K 45
Alexis Piastri is Oscar Piastri's older sister. After feeling unfulfilled with her life, Alexis decides to drop everything to take a gap year and joi...
1.5M 25.4K 50
What if Aaron Warner's sunshine daughter fell for Kenji Kishimoto's grumpy son? - This fanfic takes place almost 20 years after Believe me. Aaron and...
1.9M 82.7K 127
Maddison Sloan starts her residency at Seattle Grace Hospital and runs into old faces and new friends. "Ugh, men are idiots." OC x OC