•|•Young Gods•|•

By hfjjgkhpaniz

1.5K 299 182

وقتی همچیزت رو از دست میدی به هر دری میزنی تا روزنه امیدی پیدا کنی به هرچیزی اعتماد میکنی و بهش اهمیت... More

•1•
•3•
•4•
•5•
•6•
•7•
•8•
•9•
•10•

•2•

189 40 12
By hfjjgkhpaniz

شفا دهنده وارد شد و ثور و حلا رو بیرون کرد از عصبانیت رگ گردن ثور باد کرده بود و تقریبا مرز ترکیدن بود ،نشست ی گوشه و پاشو هیستریک تکون داد و دستشو توی موهای تازه کوتاه شدش کشید

-شفا دهنده ها میگن مسموم شده

+یعنی کی میتونه پادشاه ازگارد،حاکم ۹ قلمرو، رو مسموم کنه؟

ثور به خاطر عصبانیت نمیدونست ک چه حرفایی از دهنش در میاد

_نکنه خواهر خوشگلم با اون قیافه غلط اندازش، پدرمونو مسموم کرده باشه ک به رویای همشگیش از اول عمرش یعنی تاج و تخت برسه؟هوم؟

حلا شوک زده ب ثور نگاه کرد و اتشی ک قلبشو سوزوند ناگهان توی دستاش تشکیل شد و خشمش هم شعله ور کرد خشمی ک خیلی وقت بود خوابیده بود ولی الان دیگه نه

+چطور میتونی اینو بگی بعد از اون هنه خوبی ک بهتون کردم..احترامی ک گذاشتم...تغییری ک کردم...نه شماها این حلا رو نمیخواید حالا میدونم چی میخواید شما خدای مرگ رو میخواید نه حلا رو!

ثور فهمید چه گندی بالا اورده ولی خب..خیلی دیر شده بود اون کلمات کار خودشون رو کرده بودن

-حلا ببخشید... منو ببخش حرف مزخرفی از روی....

حلا حرف ثور رو قطع کرد

+ازین ب بعد هیچکدومتون روز خوش نمیبینید!

حالا چند روزی از رفتن حلا گذشته بود گارد سلطنتی با نهایت تلاش مشغول پیدا کردنش بودن اما انگار اب شده بود رفته بود توی زمین ...ثور ب شدت اعصابش خورد بود ،ادین حال اصلا مساعدی نداشت به طوری ک حتی قدرت تکلمش هم از دست داده بود.
یه گوشه اتاق ثور نشسته بود و توی فکر رفته بود،"اگر ادین بدتر بشه؟" "حلا پیداش نشه چی؟" " پس اون ماموریت لعنتی؟" "چی کار میتونم بکنم؟"
وارد شدن فرمانده ارشد ارتش اونو از سیل افکارش بیرون کشید

+قربان مردم ساکار قتل عام شدن
ثور مثل برق از جا پرید

-همشون با تیزی ب قتل رسیدن درسته؟

+بله همینطوره

-حواستون به اونجا باشه اگر کسیو پیداش کردین به اینجا بیاریدش

فرمانده تعظیم کرد و خارج شد و ثور هم پاشد و پیش مادرش رفت...اون رو کنار تخت پدرش دید و طرفشون رفت اول پیشونی پدر رو بوسید و بعد صورتشو رو به سمت مادرش برگردوند

-مامان میشه یکم بیشتر از حلا بهم بگی؟

+برای چی میخوای بدونی؟

-من بدجور قلبشو شکوندم...باید ی راهی برای بدست اوردن دوبارش باشه ...یا نابودیش

قسمت اخرو زمزمه کرد طوری ک فقط خودش شنید
+شکوندیم!!
-چی؟

+وقتی ک بچه بود همیشه دوست داشت ی برادر داشته باشه مثل خودش و خب ماهم ی برادر بهش دادیم ولی با اومدن تو ما اونو به کل فراموش کردیم
بازی کردن فقط با تو برای اون کافی نبود اون پدر و مادر هم میخواست ولی ما خیلی درگیر تربیت تو بودیم مثلا اماده کردنت برای جانشینی
اینقدر درگیر ک حتی نفهمیدیم اولین کلمه اش رو کی نوشت کی فارغ التحصیل شد کی با دوستاش رفتو اومد داشت کی عاشق شد.... و حتی کی حامله شد، بی توجهی های ما اونو عقده ایی کرد
خواهرت الهه بدی نبود...درسته شاید الهه مرگ بود و بدی باید تو ذاتش میبود ولی اون همیشه سعی میکرد پنهانش کنه و خوب باشه ...حداقل برای ما
بچه اون وقتی بدنیا اومد ک وسط جنگ بزرگی بود برای فتح مید گارد و یوتانهایم ولی اون اینقدر خود خواه شده بود ک بچشو طرد کرد و اونو همراه کسی ک احتمالا پدرش یا عشق قدیمی حلا بود ب میدگارد (زمین) فرستاد

-مگه پدرش انسان نبود؟

+کی اونو گفته؟
-خود پدر گفت
+پدرت خیلی چیزارو نمیدونه چون معمولا حواسش نیست....حالا هرچی پدر اون ی غول یخیه
ثور تا جایی ک میشده شوکه و متعجب به مادرش نگاه کرد و خشکش زد

-مادر تو چی میگی؟ این غیر ممکنه
+برای حلا هیچ چیزی غیر ممکن نیست
-اما...چطور امکان پذیره؟
+هیچکس این قضیه رو نمیدونه و نباید هم بدونه این ی راز بین منو توست
ثور سری تکون داد و پتکش رو ب دست گرفت اون رو چرخوند و پرواز کرد سمت نوک قصر و اونجا نشست و از بالاترین نقطه به ازگارد نگاه کرد و دوباره توی فکراش فرو رفت
"ممکنه قتل عام ساکار کار حلا باشه؟" "اگر اونی ک قراره پیداش کنم،یه غول باشه عوص کردن اون غیر ممکنه" "الان باید چیکار کنم؟" درسته سوال اخرش تنها چیزی بود ک همیشه توی ذهنش میومد چون هیجوقت راه حلی برای مشکلات پیدا نمیکرد
معمولا حل مسئله ها و نقشه کشی کار بقیه بود تا ثور و بعد از همه اینا چیزی ک عذابش میداد بلاتکلیفی بود
ناگهان فکری ب ذهنش رسید
ب سمت بای فراست رفت و کنارش فرود اومد و داخل شد
-چطوری هایمدال
+اینجا چیکار داری؟
-هیچی میخواستم یکم بگردم
ثور شیطون از گوشه چشمش ب هایمدال نگاه کرد و وقتی هایمدال فهمید که منظور ثور رفتنب ساکاره سریع گفت
+نه!!

-اره!

+نه

-ارههه

+یکبار گفتم ..نه!

-یکبار گفتم...اره! اثلا من سرور تو هستم نمیتونی از من سرپیچی کنی

+محض رضای خدا شر به پا نکن این دفعه دیگه ادینی وجود نداره ک بیاد همچیو حل و فصل کنه و تورو از زیر دستو پای اون در بیاره

-تو کی دیدی من شکست بخورم؟

با این حرف ثور نگهبان بای فراست سکوت کرد و شمشیر روی توی جایگاه قرار داد و بای فراست رو سمت ساکار باز کرد و ثور با چشمکی داخل اون پرید

------------------------------------------------------------------
خب اینم پارت دو^-^ امیدوارم از قبلی ببشتر سین بخوره:|
و عکس کاور حلاست^-^ خوب میدونم ترسناکه ولی خب شما فرض کنین قبل بد شدنش اون شکلی نبوده:|
و فیلمای مربوط ب ففو ببینید حتما اونایی ک ندیدن ^-^
فیلما: thor:dark kingdom
thor:dark world
thor: ragnarok

love you all
paniz🍸

Continue Reading

You'll Also Like

536K 44.4K 120
Sequel to my MHA fanfiction: •.°NORMAL°.• (So go read that one first)
135K 6.1K 126
2/3/4 = Chapters Daily Alternate Title : Dimensional Template System - Enslaved and beaten to the brink of death, young Ian's life takes a drastic tu...
93.6K 5.3K 43
𝖤𝗅𝗒𝗌𝗂𝖺𝗇 /ɪˈ𝗅ɪ𝗓ɪə𝗇/ 𝖺𝖽𝗃𝖾𝖼𝗍𝗂𝗏𝖾 𝗋𝖾𝗅𝖺𝗍𝗂𝗇𝗀 𝗍𝗈 𝗈𝗋 𝖼𝗁𝖺𝗋𝖺𝖼𝗍𝖾𝗋𝗂𝗌𝗍𝗂𝖼 𝗈𝖿 𝗁𝖾𝖺𝗏𝖾𝗇 𝗈𝗋 𝗉𝖺𝗋𝖺𝖽𝗂𝗌𝖾. In w...
235K 4.4K 29
She was the one that was going to teach him what affection was, what being loved felt like. And he was going to teach her how thrilling a secret can...