آهنگ mon amour رو بهخاطر داستانهای تو گوشش دادم و بعد عاشقش شدم. عاشق این بودم که توی یه جای ساکت پخشش کنم و توش جوری غرق شم که تا پایانش چیزی رو حس نکنم. ولی الان نه. نمیتونم بهش گوش بدم. فقط ردش میکنم چون بغض میکنم، چون یاد تو میفتم، یاد ساغر، یاد مجنون آبی قدیمی، یاد هری و لوییِ تو. یاد خیلی چیزها. قبلا برات خیلی نوشتم و بخاطر اینکه یادم نره کلی از جزئیات رو یادداشت کردم تا چیزی محو نشه از ذهنم، اما همه پاک شدن. من موندم و یه ذهنی که حالا فقط هالهای از داستانها به یادشه. دلم برای اون روزها تنگه. دلم برای تو تنگه. خیلی زیاد. میشه مراقب خودت باشی؟ میشه خاطرههام رو به اینجا برگردونی؟
حالا با گذشت حدودا سه یا چهارسال من هنوزم به کاف فکر میکنم به اینکه وقتی میخوندمش چه حسی داشتم چقدر دنیایی که من رو واردش کردی عجییی و الهام بخش و بود و واقعا ازت ممنونم وقتی به اون روزا فکر میکنم انگار همه چیز شبیه رویاها بود انگار همه چی مثل شعرها الهام بخش بود حتی واسه خودمم عجیبه که بوک تو واتپد از نویسنده ای حتی درست نمیشناسمش تونسته انقدر مسیر زندگیمو عوض کنه با اینکه خیلی وقته ازت خبری نیست فکر نمیکنم اینجارو چک کنی ولی ممنونم بخاطرش و اینکه حداقل برای اخرین بار "برگرد خونه."