ziam_ir

بیا هیچی نگیم
          	
          	بیا نگیم از طوفانی که از بال زدن پروانه شروع شد
          	بیا نگیم از از بوته زار خشکی که با یه کبریت زبونه ی آتیشش دست به آسمون کشید 
          	
          	بیا هیچی نگیم از خرده سنگی که از بالای کوه برفی سر خورد و زیر بهمنی که بپا کرد چند نفر جون دادن
          	
          	بیا نگیم از حناق های توی گلومون
          	
          	نگیم از حناقی که از پشت راه دهنمونو بسته و مُهری که از جلو به دهنمون خورده 
          	
          	
          	بیا هیچی نگیم...

maryamTT12

سلام عزیزم میشه پوستر هر چند تا از فیکات رو که میتونی بفرستی برام؟ پیج معرفی دارم تو اینستا میخوام فیکاتو به بقیه معرفی کنم اگه مشکلی نداشته باشی

nina_li

میشه فقط اگه کسی دسترسی داره به سایه، ازش بپرسه که آیا واقعا باید برای همیشه با داستان زیامی که بعد از این چندسال هنوزم تو ذهنمونه خداحافظی کنیم یا میتونیم هنوزم امیدوار باشیم به اينكه يه روزى شانس دوباره خوندنشو پيدا كنيم ... ؟ (':

rbrbrb_rstnd

@nina_li فک نکنم دیگه برگردن
Reply

callme_fe

"من کسی ام که حسرت درگیری های کوچیک بقیه رو میخورم. اینکه شبا بدون کابوس بخوابم و تنها دغدغه ی ذهنیم این باشه که فردا صبح، با مترو برم سر کار یا تاکسی بگیرم؟" 
          
          
          ‏‎هانی من تازه شروع به فف نوشتن کردم خوشحال میشم بهش سر بزنی و نظرتو راجبش بگی
          https://t.co/aD6q4THVjq‎

Bllueicarus

《هری اکس فکتور شرکت میکنه و لویی داور اکس فکتوره .
          هری یکی از زیر گروهی های لویی میشه .
          اما چی میشه اگه پسر 17 ساله ای که تاحالا تو رابطه ام نبوده رو مربیش که از قضا دوست دخترم داره یه کراش کوچیک پیدا کنه ...》
          
          های بیب خوشحال میشم‌به داستان سربزنی و بخونی امیدوارم خوشت بیاد❤آپدیت سریع

ziam_ir

بیا هیچی نگیم
          
          بیا نگیم از طوفانی که از بال زدن پروانه شروع شد
          بیا نگیم از از بوته زار خشکی که با یه کبریت زبونه ی آتیشش دست به آسمون کشید 
          
          بیا هیچی نگیم از خرده سنگی که از بالای کوه برفی سر خورد و زیر بهمنی که بپا کرد چند نفر جون دادن
          
          بیا نگیم از حناق های توی گلومون
          
          نگیم از حناقی که از پشت راه دهنمونو بسته و مُهری که از جلو به دهنمون خورده 
          
          
          بیا هیچی نگیم...

ziam_ir

اونجاییش که هایده میگه "شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم "
          این چیه؟
          حالا ما به جز اینکه اون شونه هرو نداریم اشکیم برای گریه کردن نداریم حتی...
          سایه

orangeternity

@ziam_ir
            خب نمیشه داستانو ادامه بدی؟ 
Reply

nina_li

@ziam_ir فندومو ترک کردی قلم و قلبتو که ترک نکردی :") بيا همون داستانو فقط برامون بنويس :"((((
Reply