156

5.1K 792 562
                                    

"امم...میتونی...به پسرت..زنگ بزنی و بگی بیان..اینجا؟؟"
زن زمزمه کرد و خانم کیم به دوست صمیمیش اخم کرد:"ببین خیلی دوست دارم‌ کمکت کنم ولی نمیخوام اونا رو اذیت کنم ، میفهمی که چی‌ میگم؟؟؟"

مادر جونگ کوک آهی کشید:"خواهش میکنم ، من واقعا یه رابطه ی خوب با پسرم میخوام"
و نگاهی به قهوه ی جلوش انداخت.

خانم کیم جلوی پوزخندش رو گرفت ، پس خود واقعی دوستش این بود:"شاید اون نمیخواد ، چرا زودتر نیومدی دنبال یه رابطه ی خوب با پسرت؟"

"من...میخواستم ولی...نمیدونستم واکنشش چی‌میتونه باشه ، الان هم که میبینی ، اون نمیخواد من رو ببینه"
مادر جونگ کوک گفت و برای صدمین بار آه کشید.

"بزار اینجوری بگیم که تو رو قبول کنه ، پسر دیگه ات رو چی؟؟ناراحت نمیشه وقتی اون داشته اذیت میشده برادرش بهترین زندگی رو داشته؟؟"
خانم کیم مهم ترین مسئله رو یادآوری کرد ، پسری که از شوهر دومش داشت ، واقعا از همه چی پشیمون بود ، باید بجای ترسیدن جونگ کوک هم با خودش میبرد.

"من..."
نمیدونست چی بگه ، مثل همیشه حق با اون بود.

"تو چی؟بهت پیشنهاد میکنم نزدیکش نشی ، اون یه زندگی خوب رو با پسر من داره ، زندگیشو برای بار دوم خراب نکن"
خانم کیم با اخم گفت و قهوه اش رو کامل خورد و بعد از کیفش مقداری پول در آورد و روی میز گذاشت ، بلند شد:"من میرم ، به حرفام خوب فکر کن"

و سمت خروجی کافه رفت و زن دیگه رو تنها گذاشت ، واقعا زندگی پسرش رو خراب می کرد اگه نزدیکش میشد؟؟؟همچین قصدی نداشت ولی..

با صدای تلفنش ، نفس عمیقی کشید و برش داشت ، سوجون بود ، پسر کوچیک ترش:"بله سوجونا؟؟"

-"مامان؟؟کِی میای خونه؟؟"
سوجون از پشت خط پرسید و زن نگاهی به ساعت روی دیوار کافه انداخت:"تا نیم ساعت دیگه میام پسرم ، چطور مگه؟؟"

-"هیچی..فقط میخواستم بپرسم..میشه شب با دوستام برم بیرون؟؟"
سوجون مضطرب پرسید و اون جواب داد:"از پدرت بپرس ، و اگه اجازه داد تا قبل ۱۲ برمیگردی خونه ، فهمیدی؟؟"
-"بله ، فعلا قطع میکنم"
و قطع کرد ، گوشی رو روی میز انداخت و پوفی کشید ، باید چیکار می کرد؟؟







***

"بریم پیک نیک!"
تهیونگ‌ نظرش رو اعلام کرد و جونگ کوک بعد از کمی فکر کردن ، گفت:"آآ..نمیدونم..هیونگا هم بب-ببریم؟؟"
جونگ کوک پرسید و تهیونگ پوکر شد:"میشه یه بار عین آدم بریم سر قرار؟؟"

اونا واقعا داشتن تلاش می کردن درست و حسابی برن سر قرار ، پس تصمیم گرفتن یه جای خوب رو انتخاب کنن.

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now