◇Part 27◇

266 80 13
                                    

چانیول-سو خواهش میکنم دست نزن!

برای بار هزارم تقریبا التماس کرد و ظرف صورتی و پر از توت‌فرنگی رو جلوی پسرش گذاشت

چانیول-بیا اینا رو بخور

کیونگسو-اما اونو میخوام

با مظلومیت ساختگی گفت و به تنها توت‌فرنگی‌ای که روی چیزکیک بود اشاره کرد

چانیول-خیلی خب...من این توت‌فرنگی رو میدم به تو،تو هم باید یکی از توت‌فرنگی‌هات رو به‌جاش بدی به من..چطوره؟؟

با حوصله و شمرده توضیح داد و وقتی سر تکون دادن کیونگسو به علامت موافقت رو دید نفس بی حوصله ای کشید و توت‌فرنگی روی چیز کیک رو توی دست‌های کوچولوی کیونگسو که کنار پاش ایستاده بود و از پایین نگاهش میکرد گذاشت

چانیول-خیلی خب سو...حالا یدونه توت‌فرنگی بهم بده

همونطور که بالبخند به لپ‌های پر شده پسرش نگاه میکرد گفت و دستش رو سمتش گرفت

کیونگسو-نه!

چانیول-یعنی چی نه؟!

با لبخندی که حالا روی لبش ماسیده بود پرسید و دستش رو به سمت ظرف توی دست کیونگسو برد تا خودش برداره اما کیونگسو ظرف رو پشت سرش قایم کرد و سری به علامت منفی تکون داد

کیونگسو-نه!

چانیول-یاااا پارک کیونگسو!

با صدای نسبتا بلندی تشر زد و باعث شد کیونگسو یه قدم عقب بره و با چشم‌های اشکی به مرد قدبلندی که حالا جلوش زانو زده بود نگاه کنه

با دیدن چشم‌های اشکی پسرش برای چند ثانیه چشم‌هاش رو بست و بعد از باز کردنشون دوباره توی جلد مهربونش فرو رفت

چانیول-میدونی دروغ گفتن کار بدیه؟؟

وقتی کیونگسو سری به علامت تایید تکون داد لبخند پرمحبتی زد و روی زانوهاش یه قدم به سمت پسرش رفت

چانیول-قول دادی یه دونه از اون توت‌فرنگی‌ها رو بدی به من..تو همین الانش هم تقریبا بیست تا داری!

کیونگسو-اما سو...

چانیول-محض رضای خدا کیونگسو...ما تمام اون توت‌فرنگی‌ها رو برای تزیین کیک خریدیم و تو الان یه دونش رو هم بهم نمیدی؟؟؟

با کلافگی اما همچنان آروم گفت و دستش رو جلوی کیونگسو دراز کرد تا یدونه توت‌فرنگی کف دستش بزاره

چانیول-بزارش اینجا

با جدیت گفت و یکم دستش رو تکون داد

چانیول-همین الان

کیونگسو-سو از آجوشی خوشش نمیاد...اون...اون گفت سو زشته...سو هم بهش توفلنگی نمیده

چانیول-پس بزار مطمئنش کنیم که سو خیلی خوشگله...هوم؟؟؟

🔮💫Charm💫🔮Where stories live. Discover now