he's just pretty

775 162 78
                                    

نامجون لیوان ویسکیو به لبش نزدیک کرده بود که صدای چرخیدن کلید توی در رو شنید.
یونگی بود که در حالی که گردنشو ماساژ میداد، داخل اومد.
با دیدن نامجون نفسشو کلافه بیرون داد.
« هنوز نرفتی؟»
« چه فرقی داره اینجا یا خونه ی خودم، در هر حال فقط  میخوابم »
« اوه به خوک دونیه من گفتی خونه؟»
نامجون خندید « میشه تحملش کرد»

« هوسوک کجاست؟»
« پیش جیمین، جین هیونگ یه سری کار داشت باید میرفت خارج شهر »
« با هم صمیمی شدن ها ؟»
جیمین یه جورایی جاشو بینشون باز کرده بود حتیی خود یونگیم مثل اول با انزجار بهش خیره نمیشد و هوسوک ...میشد گفت تمام وقت به جیمین چسبیده بود. با  اینکه فقط سه هفته از اشناییشون گذشته بود  میشد گفت انرژی جیمین بینشون نفوز کرده بود
در واقع اون پسر با لبخند نورانی و خوشحالی همیشگیش سیاهیو از این چند نفر تا قسمتی میمیکید و هوسوک اینو دوست داشت
جوری که وقتی کنارش بودن کارشون و هویتشون رو فراموش میکردن

قیافه ی نامجون توی هم رفت
« هوسوک به طرز عجیبی بهش میچسبه، اوه راستی...»
یونگی بعد از اینکه لباسشو دراورد کنجکاو سمتش برگشت.

« امشب... تولد جانهیه... مثل اینکه»
نیشخند روی لبای یونگی نقش بست
« اها... براش کادو خریدی؟»
« هیونگ اذیتم نکن »
« مطمئنی اگه جین بفهمه رو خواهر کوچولوش کراش داری دهنتو سرویس نمیکنه نامجون؟»

خودشو روی مبل ولو کرد « نمیدونم... به هر حال که نمیتونم جلوشو بگیرم.»

یونگی هومی زیر لب گفت و سمت اتاق رفت
«جیمین پیام داده »

گفت و گوشیشو سمت نامجون گرفت
« اوه »

( سلام پتیش امشب توی بار تهوون میبینمتون ادرسشو از هوسوک بگیر. فکر نیومدنم به سرت نزنه، جین هیونگ بیچارت میکنه. تولد جانهیه، اون معمولا دوستای زیادی نداره پس میخوایم امسال تولدش شلوغ باشه )

« کارم راحت شد »
نامجون با لبخند بزرگی گفت

« حالا هرچی »
یونگی گفت و سمت اتاق رفت

« حس میکنم این پسره ازت خوشش میاد...حس که نه، ازت خیلی خوشش میاد»
« که چی »
یونگی در حالی که کمدشو زیر و رو میکرد گفت
« که چی؟ از اخرین باری که رابطه داشتی خیلی میگذره هیونگ، نظرت راجبش چیه؟ »

یونگی دست از کار کشید و به دیوار تکیه داد. نظرش چیه ؟
« خوشگله»
افکارشو بدون اینکه بخواد به زبون اورد و بعد که متوجه شد خیلی دیر بود چون همین الانم نامجون با ابروهای بالا رفته بهش زل زده بود

نفسشو بیرون داد و دستشو بین موهاش کشید و دوباره به زیر و رو کردن کمد ادامه داد
« تو نمیخوای برای اون دختره یه چیزی بخری ؟»

𝐕𝐢𝐬𝐢𝐨𝐧𝐚𝐫𝐲 | yoonminWhere stories live. Discover now