🩺Part40،41🩺

12.1K 1.3K 460
                                    

از روی صندلی بلندشد و رفت تا بقیه خوراکی هارو بیاره.

+نوشیدنی چی میخوری؟

_آب

از داخل یخچال بطری رو برداشت.

_کمک میخوای؟

فقط سرشو به نشونه نه تکون داد و بقیه وسایلارو روی میز چید و خودشم برگشت و سرجاش نشست.

دلش نمی‌خواست بهش فکرکنه ولی حرف تهیونگ به فکر بردش.

پدر و مادر جونگ کوک باهم نسبت فامیلی داشتن و برادر زاده بودن به همین دلیل فامیل مادرشم جئون بود...بعداز چندین بارداری ناموفق بلاخره وقتی مادر جونگ کوک، جونگ کوک رو باردار شد دکترا اعلام کردن که بی فایدس و اینبار هم مثل تمامی بارداری های قبلی بچه سقط میشه ولی مادرش با مراقبت های ویژه و استراحت مطلق تونست جونگ کوکو نگهداره با اینحال اون یه بچه ضعیف بود که خیلی زود تراز موعد بدنیا اومد و مادرش همیشه مثل یه شئ شکننده باهاش رفتار می‌کرد.

(11سپتامبر2013)

همزمان با ورود به خونه با معلم خصوصی جونگ کوک مواجه شد و احترام متقابل گذاشت.

#خانم جئون

~آقای هان کلاستون تموم شد؟

#بله امروز یک مقدار زودتر کلاسو تموم کردم

~چرا؟مشکلی پیش اومده؟

#راستش میخواستم در رابطه با همین موضوع باهاتون صحبت کنم

~چه موضوعی؟

#میشه چند لحظه وقتتونو بگیرم؟

~حتما

به سالن اشاره کرد و از خدمتکار خواست براشون قهوه بیاره،آقای هان روی مبل تک نفره نشست و کیف سامسونتش رو کنار پاهاش گذاشت،مادر جونگ کوکم روی مبل دونفره نشست و منتظر موند تا معلم جونگ کوک صحبت کنه.

~میشنوم

#میخواستم بدونم جونگ کوک مشکل خاصی داره؟

ابروهاش کمی جمع شد و کنجکاوانه پرسید.

~چجور مشکل خاصی؟

#راستش نمیخوام دخالت کنم من هیچ تخصصی در این زمینه ندارم و فقط بدلیل اینکه زمان زیادی رو در طول روز کنار جونگ کوک هستم اینو میگم،با خودش صحبت نکردم و خواستم تا اول با شما درمیون بذارم

~میشه واضح تر حرف بزنید؟

#من فکرمیکنم جونگ کوک بیماری خاصی داشته باشه

سومین به سرعت از روی مبل بلندشد و ناخواسته صداش بالا رفت.

~چی؟!

#لطفا آرومتر ممکنه جونگ کوک بشنوه

~معلومه چی دارین میگین؟جونگ کوک من هیچ مشکلی نداره!

Dr.j | KOOKV|VKOOK(Switch) Where stories live. Discover now