{عشق بیپایان}
این داستان یک پارت اسمات بیشتر نداره اگر دنبال اسماتی فکر نکنم مطابق سلیقت باشه:)
¦_______________________________¦
×جونگکوکی که فکر میکرد یه آلفا میشه اما امگا شد حالا که امگاس دلش میخواد مثل یه گرگ سفید عادی زندگی کنه اما از هیچی...
قبل از اینکه حتی دستم به در بخوره جین هیونگ در رو باز کرد و محکم بغلم کرد.
انقدر از دستش عصبی و ناراحت بودم که حتی دست و دلم به بغل کردنش هم نمیرفت
&جونگکوک متاسفم، خیلی متاسفم منــ
داشت با بغض حرف میزد منم طاقت شنیدن صدای بغض آلودش رو نداشتم برا همین وسط حرفش پریدم و گفتم
_هیونگ
_میبخشمت ولی به یه شرط
&چه شرطی؟!
همینطور که من رو از بغلش خارج میکرد گفت و تو چشام نگاه کرد
_همه چیز رو، هیونگ همه چیز رو بدون کوچیکترین مخفی کاری بهم بگی
سر تکون داد و از جلوی در کنار رفت تا من و هوسوک هیونگ واردشیم
§آآآآآ خوش اومدین
یه سلام کوتاه کردم و وارد اتاقی که همیشه بعد از اومدنم میرفتم اونجا تا لباس عوض کنم رفتم تا کیفم رو بزارم و لباسام رو عوض کنم؛ من معمولا همیشه با خودم یه کوله پشتی این ور اونور میبرم حتی اگر هیچی هم توش نزارم
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
"استایل جونگکوک بدون ماسک و کلاه"
کیف و پالتوم رو گذاشتم توی اتاق و با گوشیم اومدم توی هال و روی مبلی که هوسوک هیونگ نشسته بود نشستم.
بلافاصله بعد از نشستنم صدای در اومد؛ به جین هیونگ سوالی نگاه کردم که اون با نگرانی به نامجون هیونگ نگاه کرد،نامجون هیونگ هم چشماش رو باز و بسته کرد انگار که داره واسه کاری به جفتش اطمینان خاطر میده
_فکر میکردم قراره تنها باشیم و راجب مخفی کاریتون و جفت من حرف بزنیم
با طعنه و و پوزخند گفتم ولی هیچکدوم هیچ توجهی نکردن و جین هیونگ رفت تا در رو باز کنه.
بعد از چند لحظه جین هیونگ با یه مرد قد بلند که ماسک روی صورتش داشت وارد شد.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
اون کسی نیست جز کیم تهیونگ؛ ولی اون اینجا چیکار میکنه مگه نباید پیش جفتش باشه؟!
از جام بلند شدم و بهش تعظیم کردم که بلافاصله با صاف وایسادن من ماسکش رو در آورد.
پاهام بعد دیدن نشانش نتونست وزنم رو تحمل کنه و من روی دوتا زانوهام نشستم
&جونگکوک
جین هیونگ داد زد و با نگرانی سمتم دویید. جلوم نشست و با دستاش صورتم رو قاب گرفت
+همه برید بیرون لطفا
§تهیونـ
+هیونگ! لطفا
اولش رو با داد گفت و بعدش رو با لحن آرومتر گفت و همه بلند شدن به جز جین هیونگ
&جونگکوک بهم نگاه کن
با بغضی که منتظر یه تلنگر بود تا تبدیل به اشک بشه از تهیونگ چشم برداشتم و به جین هیونگ نگاه کردم
&فقط کافیه بهم بگی نرو کافیه بگی نمیخوای ببینیش
نمیخواستم ببینمش؟! نه این غلطه من 1 سال و نیمه منتظرشم که بیاد تا بهم بگه چرا من رو نمیخواست چرا بهم گفت منتظرش باشم، کلی سوال تو ذهنم داشتم که اون باید بهشون جواب بده
+هیونگ لطفا برو
جین هیونگ حتی یه میلیمتر هم تکون نخورد فقط داشت تو چشمام نگاه میکرد
+امگا کیم سوکجین بیرون
از لحن آلفاییش استفاده کرد که باعث هیونگ بدون خواست خودش از اونجا بره بیرون
<--------------------------------------------->
Third pov:
بعد از اینکه اون دوتا تنها شدن تهیونگ کتش رو در آورد و روی مبل گذاشت و آروم آروم سمت جونگکوک قدم برداشت. جونگکوک با هر قدم اون خودش رو عقبتر میکشید؛ انقدر عقب رفت که به مبل خورد
+بلند شو
آروم ولی محکم گفت اما جونگکوک از جاش تکون نخورد فقط همون جا نشسته میلرزید
+لازم نیست ازم بترسی
_ازت نمیترسم
نفس عمیق کشید تا بغضش رو کنترل کنه اما موفق نبود
_ازت متنفرم
با خشم و بغض گفت. تهیونگ حتی منتظر واکنش بدتر از اینا از طرف جونگکوک داشت پس اصلا شکه نشد
+از روی زمین بلندشو جئون جونگکوک
با اينکه از لحن آلفاییش استفاده نکرده بود ولی بازم جونگکوک مطیعانه از جاش بلند شد و رو به روی آلفا وایساد انگار که بدنش میخواست با اون آلفا همکاری کنه