پارت ده

1K 201 10
                                    

خب اول اینکه
گایز این اولین فیکشن منه و اگه حمایتم کنید حتما کلی دیگ می‌نویسم و میترکونم :)
پس وت و کامنت یادتون نره
لاو یو آل ❤️

....
+از شدت ترس بیهوش شده ، فک کنم یکبار دیگ اینجوری بترسه سکته قلبی بزنه
چانیول پوزخندی زد
_خیلی ترسویه
+ترسو نیست ، والا هر کی تو رو با این اخما ببینه اونم در حالی که داری بهش تجاوز می‌کنی ، صد درصد خشتکشو خیس می‌کنه ، چه برسه به این بچه
_شلوغش نکن سوهویا !!! کی به هوش میاد ؟
+فک کنم یکی ، دو ساعت دیگه بهوش بیاد
_اوم خوبه
+راستی ! بنظرم این بچه مریضه
_منظورت چیه ؟
+چندباری که چکاپش کردم ، ضربان قلبش خیلی ضعیف بود ، فک میکنم بیماری قلبی داشته باشه
_بیماری قلبی ؟!!!
+آره ، این بچه خیلی ضعیفه چانیول یا ولش کن بره یا حداقل مثل حیوون ها باهاش رفتار نکن !! گناه داره ، ببین چقدر معصومه !!
_باشه سوهو ممنون که اومدی  !
+باورم نمیشه پارک چانیول الان ازم تشکر کرد ؟
_ههه خودمم باورم نمیشه
+مواظبش باش یول
_هستم
+خوبه ، خدانگهدار
_خداحافظ سوهویا
بعد از اینک سوهو رفت ، چانیول کنار بکهیون روی تخت دراز کشید
_چرا‌کاری می‌کنی که اذیتت کنم ؟ توله سگ اگر خودت لج نکنی باور کن کاریت ندارم ، چرا نمیداری با خود لعنتیم کنار بیام ؟ چرا فکر میکنم دوست دارم ؟ یعنی منم میتونم کسیو دوست داشته باشم ؟ فک نکنم کسی بتونه تو رو دوست نداشته باشه ، ولی حیف که من یک عوضی خودخواهم که حتی بلد نیستم محبت کنم ، محبت کردنامم عین وحشیاست
دستاشو گرفت
_چقدر دستات خوشگله بکهیون ، مطمعنی پسری ؟ این حجم زیبایی واقعا غیرمعمولیه
بدبخت شدی پارک چانیول عاشق شدی ، اونم عاشق یک بچه بیست ساله
......
+این عمارتشه ؟
_اره فک کنم همینه
+خیلی بزرگه ! بنظرت راهمون میده
_اره ، جکسون آدم خوبیه
به سمت نگهبانی رفتن
+شما کی هستین ؟
_یه رئیست بگو وی و اوه سهون اومدن
نگهبان تلفنو ورداشت
+الو ، رئیس ، دو نفر به اسم وی و اوه سهون اومدن
آهان ، چشم رئیس 
بفرمایید داخل
_ممنونم
+در عمارت بزرگ وانگ باز شد
یک عمارت باشکوه ، تمام سنگ های مرمر سفید ، مجسمه های ظریف ،‌گل های رز و سفید
رز های رونده که بیشتر عمارتو پر کرده بودن
خونه وانگ شبیهه خونه دیو توی انیمیشن دیو و دلبر بود
+هی سهون ، ببین چقدر محشره ! فک نکنم جایی تو دنیا از اینجا قشنگ تر باشه
_اره ، واقعا زیباست
+هی برادر
جکسون از پله ها پایین اومد و به سمت در عمارت اومد
_سلام مستر وانگ
+حالت چطوره وی
_خوبم
+اوه این سهونه ؟ حالت چطوره
_خوبم آقای وانگ
+ چی شده که اومدین اینجا ؟ اونم رم
_اقای وانگ ما به کمکتون نیاز داریم
+اوه حتما خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
_ممنونم ، راستش ما آدرس خونه یک کله گنده به فامیلی پارک رو میخوایم !
+نکنه منظورت پارک چانیوله؟
_اره ، فک کنم همونه
+با اون گرگ وحشی چیکار دارید ؟
_اون دوست منو دزدیده
سهون گفت
+دوستت رو ؟ چرا ؟ چطوری ؟
_نمیدونم فقط دوستم زنگ زد و ازم کمک خواست و بعدش تلفن قطع شد
+دوستت دختره یا پسر ؟
_پسره
+راستش ، فکر های ترسناکی تو ذهنمه
_منظورت چیه؟
+پارک چانیول ، گی هستش ، خودشم کره ایه ، اون یکی از پر نفوذ ترین و خطرناک ترین مافیاهای مواد مخدر تو رمه ، من فکر میکنم اون رفیقتونو برای لذت دزدیده
سهون نفسش ایستاد
+ممنظو رت چیه ؟
_ببین من اگه جات بودم بیخیال دوستم میشدم ، پارک آدم ترسناکیه ، اون دشمن منه و ما خیلی باهم رقابت داریم
+چی میگی لعنتی؟ چطور بیخیال بشم ؟ حتی فکر اینکه بهش دست بزنه دیوونم می‌کنه
+آقای وانگ شما میتونید کمکمون کنید ؟
وی گفت
_راستش زیاد نه ، اما میتونم آدرسم و کمی از افرادمو بهتون بدم با اینکه می‌دونم هیچ شانسی ندارین و احتمال اینکه بمیرید زیاده ، می‌دونم که به حرفم نمیکنید ،پس چند تا از افراد حرفه ایم رو بهتون میدم ، فقط سعی کنید زنده بمونید و بی سر و صدا هر جور که میتونید از اونجا بیارینش بیرون
پارک چانیول واقعا بیرحمه ، خیلی مواظب باشید اون به راحتی آب خوردن آدم می‌کشه
+ممنونم آقای وانگ همین امشب کارمونو شروع میکنیم
_من بکهیونو از اونجا میارم بیرون به هر قیمتی شده ، حتی اگر بمیرم ، نمیذارم کسی حتی دستش به بکهیون من بخوره
......

بعد از یک ساعت و نیم بهوش اومد و کوکی رو بالای سرش دید
+اوه بکهیون بهوش اومدی عزیزم ؟
_چ چیشدده ؟
به سرعت باد همه چی یادش اومد
اشکاش شروع به ریختن کرد
+چرا گریه میکنی عزیزم ؟
_چچرا آن قدر منو ا اذیت م ی‌ ککنه ؟ چرا ولم نمییکنه ؟ مگگه م من چ چه گناهیی ک کردم؟
+تو هیچ گناهی نکردی بکهیون ، اما بذار بهت یچیزیو بگم ، نه من ، نه لوهان ،نه هیچ کس دیگه نمیتونیم کمکت کنیم چانیول تصمیم گرفته تو رو نگه داره ، خوب بهم گوش کن ، تو نمیتونی از اینجا فرار کنی ، اما اگر بتونی چانیولو عاشق خودت کنی که فکر کنم یکمم موفق بودی ، همه چی خواهی داشت ، عشق ، امنیت ، پول ، خونه ، خانواده ، قدرت
چانیول قلب مهربونی داره فقط بخاطر درد های زیاد آنقدر سنگ و ترسناک شده اگر بتونی پارک چانیولو داشته باشی ، همه چی داری ، پس سعی کن باهاش کنار بیای و اینکه از یک دید دیگه بهش نگاه کن شاید تو هم بتونی دوسش داشته باشی :)
_م من از ا اون ه هیولا م متنفرم نممییتونم ...
+ به هر حال من باید اینا رو بهت میگفتم
حالا خودت میدونی
کوکی اینو و گفت و اتاق بیرون رفت
بکهیون تو  فکر رفت یعنی باید چیکار میکرد ؟
.....
امیدوارم خوشتون بیاد عزیزانم
کپی ممنوع
حمایت یادتون نره :)

silverblood 🍷🤍🩸 خون نقره ای Where stories live. Discover now