part 16

6.6K 933 320
                                    

یونگی و جونگ کوک روی مبل نشسته بودن و داشتن به لپ تاپ نگاه میکردن تهیونگ رو لبه مبل نشسته بود و بدنش و به کوک تکیه داده بود تا نیوفته جیمین هم همین کار و کرده و تاپ و جیوو از بالا داشتن نگاه میکردن
لحظه استرس آوری بود
مردی که قرار بود نقششون و اجرا کنه چند دقیقه بود که وارد عمارت شده بود و اونا داشتم از چند تا دوربین نگاه میکردن

یونگی رو دوربین داخل خونه زوم کرد
اون پیر مرد کریه اونجا بود و داشت با مرد حرف میزد جونگ کوک مشتش و محکم کرد و سعی کرد فریاد نزنه
تهیونگ دستش و گرفت و مشتش و باز کرد جونگ کوک نفس عمیقی کشید و سعی کرد آروم باشه
ته دستش و نوازش کرد و به صفحه خیره شد

وقتی مرد کیف مواد منفجره رو کنار مبلی که نشسته بود. گذاشت استرس به حد وحشتناکی رسید
چرا این نقشه لعنتی تموم نمیشد
تاپ موهای بلندش و کشید و گفت: خدایا تمومش کن دیگه

جیمین نگاهی به ساعتش کرد و گفت: سه دقیقه دیگه

یونگی پلک هاش و بهم فشار داد و خیره موند
وقتی مرد بلند شد تا از عمارت بره همه نفسشون و حبس کردن

هر چی که مرد به در خروجی نزدیک تر میشد ضربان قلبشون بیشتر میشد

اون لحظه تاریخی رسید
جایی که بتونن بزرگترین باند کره رو نابود کنن
یونگی رو دوربین بیرون خونه زوم کرد و منتظر موند

5

4

3

2

1

تمام

عمارات بزرگی که رییس بلک کتز چند سال توش زندگی کرده بود نابود شد

صدای فریاد شادی جیوو و جیمین کل خونه رو گرفت تاپ همونجا سرش و به مبل تکیه داده بود و سعی میکرد فریاد نزنه

یونگی با دیدن جیمین که داشت رو مبل بالا و پایین می پرید خندید و جیمین لباش و محکم و کوتاه بوسید

جونگ کوک سرش و به سمت ته چرخوند و به چشمای خیسش نگاه کرد دستش و پشت سرش گذاشت و لباش و آروم بوسید اینقدر آروم که بتونه تمام تلخی ها رو ازش دور کنه

ته لباش و رو لب کوک حرکت داد و جونگ کوک مک آرومی به لب گوشتی پسر زد و آروم ازش جدا شد

وقتی لبخند ته رو دید با صدای آرومی گفت: برو آماده شو که بریم بیرون

ته نگاهی به چشمای مهربون کوک کرد و گفت: ولی خسته ای

جونگ کوک با چهره جدی مردونش که الان دیگه ترسناک و خشن به نظر نمی رسید گفت: از تو خونه بودن خستم بریم بیرون خوب میشم

ته سرش و تکون داد و به سمت اتاق رفت

💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙

kookv baby doll [ Completed ]Where stories live. Discover now