وقتی اونجوری زیاااد کامنت میزارین منم زووود اپ میکنم-^^-اگه کامنت های این پارت مثل پارت قبل باشه بازم خیلی زود اپ میکنممم...دوستون دارم ووت و کامنت فراموش نشههه♡☆♡☆
الفا اروم روی تخت رفت و کنار امگا نشست(الان گرگ جونگکوک داره کنترلش میکنه).
میدونست شب گذشته زیاده روی کرده بود الان نمیخواست کاری انجام بده فقط میخواست کنار امگا بخوابه...
سرش و روی بالشت گذاشت و به امگا غرق خواب نگاه کرد.
کمی سرش و جلو تر برد و رو به روی صورت امگا ایستاد.با گرم شدن چشماش به خواب فرو رفت.
•••
توی راه بودن تهیونگ عاشق عطری شده بود که جونگکوک روی لباسش براش زده بود!موهاش و درست کرده بود و اجازه داد از بالم لبش استفاده کنه!
تهیونگ خوشحال بود و کمی استرس داشت...از رو به رو شدن با خانواده جئون نمیترسید...فقط میترسید که کاری کنه که الفا و ناراحت یا عصبانی کنه!
_اونجا با کسی صحبت نکن!فقط یه گوشه بشین!اگه سوالی پرسیدن خودم جواب میدم!حرف اضافه یا حرکات اضافه هم انجام نده...
تهیونگ سرش و انداخت پایین...وقتی الفا اونجوری باهاش صحبت میکرد دوست نداشت!چی میشد اگه باهاش مهربون تر بود؟
_شنیدی چی گفتم؟
تهیونگ اروم سرش و تکون داد و حرفی نزد...
•••
وقتی وارد خونه شدن تمام خانواده پدری جونگکوک اونجا بودن!همه عمو ها و عمه هاش!همراه بچه هاشون!
خانم جئون(مامان کوک)خوشحال سمت تهیونگ رفت و بغلش کرد!تهیونگ کمی هول شد اما بعد دستاش و دور بدن زن پیچید.
زن دست تهیونگ و گرفت تا ببرتش به بقیه معرفیش کنه!از اون امگا خوشش میومد!(گفتم که تمام خانواده کوک الفان؟)
جونگکوک سری تکون داد و پست بند مادرش رفت.
_اومااا اذیتش نکنی!
زن با دستش جونگکوک و از خودش دور کرد.
:گمشو...عروس قشنگ خودمه!
تهیونگ با حرف زن گونه هاش سرخ شد!
_اوما اون پسره!
:تو مگه عروسی نداشتی؟مگه عروس به دخترا میگن فقط؟اصلا دوست دارم بهش بگم عروس!
با اومدن عمو ی جونگکوک هر سه ایستادن.
:اوه!چه عجب اقای جئون!دلمون برات تنگ شده بود!
مرد دستش و روی شونه جونگکوک گذاشت و سمت هال رفت.
•••
YOU ARE READING
°!Alpha Jeon!°||°KOOKV°
Fanfictionامگایی مطیع که مجبور میشه به اجبار خانواده اش و راحتی زندگیشون با الفا خون خالص و مغروری جفت بشه... *** Couple:Kookv Side couple:Namjin-Yonmin Genre:Omegavers-Romance-Smut-Mpreg Status:Completed By:S_TAEHKOOK