هرجا ایراد یا غلط املایی داشت بهم بگین 🥺👈🏻👉🏻
میدونید که دوستتون دارم 💜~💜
کنسرت آنلاین امروز رو دیدین؟؟؟؟
خیلی محشر بود بود . خیلیییییییییی خیلییییییییییی محشر بود😭🤤
یکی از عکس هایی که از کنسرت گرفتم رو گذاشتم عکس پارت 🤧🤤
این دو ساعت برام مثل جهنم گذشت، هیچ کاری نمیتونستم بکنم دستم به هیچ جا بند نبود، با اعلام شماره پرواز تهیونگ، سریع رفتم تا ببینم بین مسافرا هست یا نه.
فن های تهیونگ اون جا بودن تعدادشون خیلی بیشتر از تصورم بود.
یکیشون منو شناخت و ریختن سرم. همشون دنبال خبری از تهیونگ میگشتن ولی منم مثل اونا خبری نداشتم ازش ...
بین فنا گیر افتاده بودم و نمیتونستم حتی تکون بخورم. سرم رو به اطراف میچرخوندم تا بتونیم یه راه فرار پیدا کنم تا از این جمعیتی که دورم حلقه شدن خارج بشم که دوتا از مسئولای سالن منو دیدن و اومدن به سمتم و از بین فن های تهیونگ نجاتم دادن.
با ازاد شدن بین اون جمعیت یه نفس راحت کشیدم و همراه اون دوتا مسئول حرکت کردم. با این که الان آزاد شده بودم اما فن ها سریع پشت سر من و مسئولین حرکت میکردن و هی تلاش میکردن با من حرف بزنن، اما تمام تلاش فن ها با رفتن من و مسئولین به یه بخش خصوصی تموم شد.
خودمم نمیدونم کجا دارم میرم اما هرجا که هست خیلی بهتر از حضور داشتن توی اون همه جمعیت عه.
حالا که دارم دقت میکنم واقعا نمیدونم کجام. من فقط دارم پشت سر اون تا مسئول فرودگاه حرکت میکنم. نگرانیم زمانی بیشتر شد که بردنم به راه رو پشتی که به سمت باند فرودگاه میرفت.
نمیفهمیدم دارن چیکار میکنن و هرچیم سوال میپرسیدم کسی جوابی بهم نمیداد.دلشوزه عجیبی گرفتم سریع به عقب برمیگردم و میدوم. تلاش میکنم از باند پشتی فرودگاه خارج بشم اما شانس باهم یار نیست هنوز ۵۰۰ متر ازشون دور نشدم که یک دفعه منو میگیرن و منو پشت سرشون میبرن. با تقلا میکردم از دستشون فرار کنم اما نمیتونم. چرا واقعا الان به هیکل گنده ندارم تا بتونم حریفشون بشم؟؟
اون دوتا مسئولی که منو گرفتن، منو نزدیک به عده میبرن که لباس فرم فرودگاه و دیدن اونا باعث شد دلشورم بیشتر بشه و ترس بدی سرتاسر بدنم رو بگیره.
نمیفهمیدم میخوان چیکار کنن ولی با دستمالی که رو دهنم گذاشته شد از هوش رفتم.
حس...حس عجیبی دارم.
حالت تهو به همراه سردرد.
صدای ضعیفی اطراف خودم میشنویم اما نمیتونم تشخیص بدم صدای چیه هستش.به سختی تلاش میکنم تا پلاک های بسته شدم رو باز میکنم.
وقتی چشم هام رو باز کردم توی هوا پیما خصوصی بودم. دستم رو با دستبند به صندلی بسته بودن و هواپیما در حال پرواز بود. هواپیما خالی خالی بود و تنها صدایی که شنیده میشد صدای ضعیف جت هواپیما بود. هرچی مهماندار و مسئول هواپیما رو صدا زدم تا ببینم کسی هست، هیچ جوابی نشنیدم.
YOU ARE READING
sweet revenge
Fanfictionانتقام شیرین ( sweetrevenge) کاپل : ویکوک ژانر : انگست،ارباب برده ایی، اسمات،عاشقانه،رمز الود °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° زندگی جونگکوک با اومدن اون سوپراستار، دچار تغییرات وحشتناکی شده بود اون میخواست از کی انتقام بگیره؟ از یه پسر عادی؟ فکر کنم این...