Haumea 55 ( END )

3.2K 745 232
                                    

〚  Episode 55 〛

هردوشون دو طرف تخت نشسته و به پسرشون که تازه خوابیده بود خیره بودن

سهون : بالاخره خوابید

لوهان با لبخندی پشت دست کوچیک پسرش که انگشتش رو محکم گرفته بود رو نوازش میکرد و به پلکای بسته ش خیره بود

لوهان : امروز بقیه نبودن باهاش بازی کنن خسته نشد

سهون لبخندی زد و با خم شدن توی صورت پسرش به آرومی بوییدش ، تمام روز ، روی بیخیال گالریش شد و کنار پسر و همسرش مونده بود، با اینکه اگر قرار بود به گالریش بره کمتر از دو ساعت زمانش رو میگرفت اما ترجیح داد کنارشون بمونه

نمیخواست لوهان رو تنها بذاره چون مطمئن بود که تنهایی اذیت میشه

درست حالا که فقط جونگین سئول بود و برای کنترل دو قلو ها خونه ی برادر بزرگترش میموند

کریس و سوهو برای دیدن مادر سوهو به بوسان رفته بودن و کیونگسو قرار بود مدتی رو همراه پدر و مادرش ژاپن باشه

پسر 9 ماهه ش که دیگه به خوبی چهاردست و پا رفتن رو یاد گرفته بود امکان نداشت اجازه بده برای یک دقیقه خیالشون راحت باشه و لوهان نمیتونست حتی برای ثانیه ای ازش چشم برداره، با اینکه سمت تراس و شیشه ها رو محافظ کشیده بودن اما لوهان بخاطر استرسی که داشت باز هم نگران پسر کوچیکشون بود و سهون به خوبی همسرش رو درک میکرد؛ لوهان شخصی بود که ماه ها بچشون رو با شرایط سخت بزرگ کرد تا حالا کنارشون باشه و حالا حق میداد به همسرش که از همشون نگران تر باشه

با صاف نشستن دست روی دست لوهانی که انگشتش بین انگشتای کوچیک پسرشون قفل شده بود گذاشت و نگاه امگا سمتش برگشت

لازم نبود حرفی بزنه ، لوهان حرف های عاشقانه ی همسرش رو به خوبی از چشماش میخوند

دراز کشید و به چشمای کشیده ی سهون خیره شد

لوهان : امروز نرفتی گالری مشکلی نداره؟

روی پهلوش دراز کشید و دستش رو تکیه گاه سرش کرد : مشکلی هم داشت بازم عیبی نداشت! فعلا نمیرم

لبخندی زد : ترجیح میدم فعلا یه زمان زیادی رو سه تایی بگذرونیم ... اینجوری یا من یا تو حواسمون به سون وو هست و اون یکی به بقیه کارا میرسه و تو دیگه انقدر نگران نیستی

لوهان نگاهی به پسرشون انداخت : خیلی نگرانشم؟

سر تکون داد : نه ... برای الان طبیعیه ؛ هر چی بزرگتر بشه از شدت این نگرانیات کم میشه

هومی کرد و بوسه ای روی موهای پسرش که کمی بلند شده بودن گذاشت

سهون : هر وقت خواستی بگو براش پرستار میگیریم منم که هستم ، میتونی برگردی بیمارستان و به شغلت برسی

HaumeaWhere stories live. Discover now