chapter 6_ the past

391 73 169
                                    

چپتر ششم _ گذشته

کنار تاب ایستاد و بهش نگاه کرد.
دریکو سرشو اروم برگردوند و با دیدنش اخم کمرنگی روی پیشونیش شکل گرفت.

_تو اینجا چیکار می‌کنی؟!

هرماینی شونشو بالا انداخت و کنارش روی تاپ نشست، سعی میکرد عادی و مثل همیشه رفتار کنه.
قلبش به شدت میکوبید ولی تلاش کرد فقط نادیدش بگیره ‌.

_کابوس دیدم،نیاز داشتم یکم هوا بخورم....تو چرا بیداری؟!

دریکو نیم نگاهی بهش انداخت.
چشم هاش زیر تابش نور مهتاب ،زیباتر از هر زمان دیگری جلوه میکرد.
هرماینی گوشه لبشو به دندون گرفت و نگاهش و به زمین زیر پاهاش داد.

_ خوابم نمیبرد.

دریکو با لحنی تحلیل رفته و آروم زمزمه کرد.
نفس عمیقی کشید و سرشو به گوشه ی تاپ تکیه داد.

_ همه چیز خوبه؟؟

توقع داشت دریکو با خونسردی حرفشو مورد تمسخر قرار بده اما در کمال تعجب ،انگار اون هم نیاز به حرف زدن داشت.

_ خوب نیست گرنجر،هیچی هیچوقت خوب نبوده و نیست.

_چرا اینو میگی؟؟

صدای دریکو مقداری شکسته و حالتی غمگین پیدا کرد.
چشمای خاکستری شو بست و برق درونشون و ازش مخفی نگه داشت‌.

_ انگار گذشته قراره تا ابد دنبالم بیاد.

هرماینی نگاهش و به سمتش برد.
وقتی دید ناراحت به نظر میاد ، سرشو دوباره پایین انداخت و به انگشتای دستش خیره شد.
شاید اگه میتونست برای امید دادن بهش دستشو روی شونه های بزرگش میزاشت، ویا شاید فقط در آغوش میکشیدش!
باری دیگه به خودش یاد اوری کرد این یک رویای محاله.
آهی کشید و اجازه داد کلمات بدون اختیار اون ، کارشون و انجام بدن.

_ تو آدم خوبی هستی مالفوی...‌با تمام اتفاقات بازم به ما کمک کردی، نباید بزاری گذشته تاثیری روت بزاره.....

دریکو سکوت کرد.
هرماینی چیزی نگفت و منتظر موند تا خودش بحث و ادامه بده.
درست حدس زده بود چون بعد از چند ثانیه صدای آرومش توی گوشش پیچید.

_من هیچ کاری نکردم گرنجر،دوسال پیش من فقط ایستادم و تماشا کردم و حالا قراره که دوباره این کارو بکنم.

هرماینی با اینکه منظورش و دقیق متوجه نشد اما به سمتش چرخید و توی چشم هاش زل زد.
هنوزم میتونست احساس کنه با یک اشاره ی کوچک و برق کمرنگ درونشون ، چقدر میتونه روی سرعت تپش قلبش تاثیر بزاره.

_ اما این تو بودی که اون زمان بهمون کمک کردی ، تو بهم گفتی...‌‌چرا نذاشتی راجبش توی دادگاهت حرف بزنم و شهادت بدم؟!...تو میتونستی زندگی خیلی بهتری داشته باشی ، میتونستی به آرزوهات برسی اما ازشون گذشتی.

"𝐑𝐞𝐭𝐮𝐫𝐧"(+18)Where stories live. Discover now