Part 10 : Angel or Devil?

253 46 26
                                    

Part 10 : Angel or Devil?

پارت ده : فرشته یا شیطان ؟

عشق بورز تا بهت عشق بورزن
هیچی بهتر از عشق نیست
چون زیاد تجربه کردیش از بالا نگاش نکن
فقط چون هیچ وقت تجربش نکردی همینطوری یه جا نشین
پوست کلفت باش و به خاطر حرف مردم ناراحت نشو
جوری عاشق شو که انگار اولین بارته
چه با طرف بمونی و چه ازش جدا بشی
چه همه چیز به جلوتر پیش بره و چه تصمیم بگیری این کارو نکنی .....
هنوزم عاشق شدن بهتر از عاشق نشدنه!

..............................I'm sorry.............................

با قدم های آروم به کای و تهیونی که ناگهانی به خوابگاهشون نقل مکان کرده بود نزدیک شد
دلش نمی‌خواست با سوالای احمقانه ش اونارو رنجیده خاطر کنه پس رو کاناپه کناری‌شون نشست و منتظر شد تا توضیح موجهی راجب کارشون بدن
اینکه یهو کای دشمن چن وقت اخیرشون رو به خونه شون راه داده باشه اونم وقتی که خوب میدونست چقد از دیدنش بیزاره و حتی تو مدرسه هم به زود تحملش میکنه و تنها تصمیم گیرنده تو خونه باشه در حالی که بومگیو هم سهمی ازاون داره دور از احترام و دوستی ای بود که تو این چن سال بینشون شکل گرفته بود حتی اگه تهیون واقعا نیاز داشته باشه

برای یک لحظه کنجکاو شد که چطور کانگ تهیون مغرور یه شبه کارش به خوابگاهشون کشیده و مشکلش تا چه حدی سخت و غیرقابل حل بوده که مجبور شده بود پیششون بمونه ولی بلافاصله با به یاد آوردن اتفاقات اخیر خودشو به خاطر کنترل نکردن افکارش سرزنش کرد

خطرناک تر از اینکه کانگ تهیون مرموز تر و ساکت تر از چیزی بود که نشون میداد این بود که با گذشت زمان اون پسر براش نفرت انگیز تر و در عین حال جالب تر و جذاب‌تر از قبل میشد
به خوبی آگاه بود که چطور که هر لحظه دنبال فرصتی هستش تا از افکاری که پی در پی به ذهن پسر روبروش حجوم میارند باخبر بشه و به اعماق وجودش پی ببره

کک و مک های پراکنده رو گونه ها و اطراف بینیش موهای قرمز آتشینش و از همه مهم تر چهره رنگ پریده ولی دلنشینش اونو یه اثر هنری بی همتا تبدیل کرده بودن
دوست داشت برای یک بارم که شده چشمشو رو گذشته دردناکشون ببنده و چهره بی عیب و نقصش رو همراه گل های بهاری در میان انبوه درختان و پرندگان با کمک حرکات نرم قلمو رو تابلو پیاده کنه قطعا به یک شاهکار تکرار نشدنی تبدیل میشد

بدون اینکه متوجه باشه مدت طولانی بی هدف به اون پسر خیره شده بود و تنها زمانی فهمید که تهیون سنگین نگاهشو حس کرد و با بالا گرفتن سرش نگاهشون بهم گره خورد برخلاف پسر سنگدل روبرویش که همچنان با چشم های بی حس بهش خیره شده بودن ، گونه هاش رنگ گرفتن و سرشو پایین انداخت تا بیشتر از آبروی خودشو نبره از اینکه بی دلیل زیر نگاه های خیره ش دستپاچه شده بود و طبق عادت مزخرفش گردنش رو میخاروند عصبی بود

𝑰'𝒎 𝒔𝒐𝒓𝒓𝒚Where stories live. Discover now