°b43 صدای منو داری؟
°تکرار میکنم b43 صدای منو داری=قربان ضربانش هنوز میزنه
نفس راحتی کشید
°خیله خب
°G89 ازت میخوام بری منطقه ۵+ ولی اونجا که منطقه هیونگه
خربیارو باقالی بار کن چجوری به این بچه بگه
با دستش پیشونیشو ماساژ داد° میدونم ولی تو باید بری اونجا باشه؟
استرس گرفته بود نکنه برای هیونگش اتفاقی افتاده
درحالی که به سمت فرد روبه روش شیرجه میزد گفت+باشه
جاخالی داد
حرکت مخصوصشتا حد ممکن سریع میدوید چیزایی که میدید هیچ کمکی به نگرانیش برا هیونگش نمیکرد
بتن ساختمون ریخته بود بعضی تیکه ها اتیش گرفته بود ممکن انفجار بوده باشه؟
نه نه نه
هیونگش اونجا بودهیونگش نفس تنگی داشت
با شدت بیشتری دنبال هیونگش گشت
+ هیونگگگگ
+ کجایییی
بتن ها واقعا سنگین بود و با جنازه ها هیچ وجه خوبی برای جی کی نمی ساخت+اتفاقی که برا هیونگم نیافتاده نه؟
لباس لجنی
لباس_
اونجا بود زیر سنگ ریز های درشت کوچیکبا سرعتی که خودشم نمیدونست از کجا اومده دویید به سمت تهیونگ
دستش زیر گردنش گذاشت و گفت
+پیداش کردم
°خوبه G89 هرچه سریعتر بیاید بیرون
+هوم
میکروفنشو خاموش کرد+هیونگ ، خوبی؟
هی~ونگ
نمیتونست لرزش صداشو کنترل کنه این ماموریت اخررررر میکشت نامجونو میکشت+هی~ونگ لطفا چشماتو باز کن
اشکاش با لجبازی داشتن جاری میشدن+نمیخوای کوکی کوچولو تو ببینی؟
شکسته شد سرش تو گردن هیونگش جا گرفت اشکاش بی فاصله می ریختن
نفسش بالا نمی اومد.
_جونگ کوک تو حتی ....از منم بز...رگ تری چجوری به خودت می...گی کوچولو؟ هوم؟
سرش بالا اورد تهیونگی هیونگی هیونگش هنوز زنده اره همینه
لبخندی که تضاد با اشکاش ایجاد میکرد زداما با دیدن حال تهیونگ پرواز کرد
دستشو سریع زیر پاهای تهیونگ گرفت و بلندش کرد(بغل براید استایل که میگن همینه؟)
_من خوبم جونگ کوکی
قطعا اگه بخاطر ی اخر جمله هیونگش و حال هیونگش نبود الان یه مشت حوالش بود
بی جواب گذاشت حرف تهیونگ و با فشاری ریزی که به شکم و دست تهیونگ وارد کرد چشمای تهیونگ از درد بسته شد
+ خیلی حالت خوبه هیونگ مخصوصا وقتی دم مرگی
با حالت تیکه ایی گفت
تهیونگ اروم خندید و همینطور که بخاطر تنگی نفسش سرفه میکرد گفت_ بخیال..... بیشتر از ایناام چشید..م دلیل نمیشه چون یه ...بتام اینجوری ک..نی الفا کوچولو
جونگ کوک نگران تر از همیشه سر جفتش به گردنش که منبع رایحه اش بود گذاشت تا بهتر نفس بکشه
اره اون جفتش بود و اره هیونگش نمیدونست
اخه چطوری بیاد به هیونگش که از بچگی باهاش دوست بود بگه
«هیونگ من الفاتم از اونا که کارای خاک تو سری میکنن با جفتشون»
نه
هیونگش خیلی معصوم تر از این حرفا بود
تهیونگ نفس عمیقی از منبع ارامش گرفت و دستاشو دور گردن جونگ کوکش گذاشت
دوسش داشت حتی اگه جفتش نبود
_خستم+بخواب هیونگی
تهیونگ لبخندی زد
بوسه ایی رو گردن کوک گذاشت به خواب رفت و ندید کوک چجوری بخاطر اون بوسه رنگ عوض
++++++
فن ارترو خیلی دوسش دارم
سادیسمیم خودتونید💗🫂😂
YOU ARE READING
My Little Angle
Short Storyوانشات تهکوک و کوکوی اولین بوکیه دارم مینویسم اگه خواستید برای بوکاتون ایده بگیری بهم بگید بخونم خوشحال میشم✨