سلاااااام لاولیاااااا
من برگشتم با اولین پارت "چی میشد اگه...؟"تو چندتا کامنت مختلف دیده بودم که دوست داشتین شخصیت شکاک یا بدجنس ییبو رو ببینین؛ پس با جمله "چی میشد اگه ییبو شکاک بود؟!" شروع میکنیم... اگر پیشنهادی دارین میتونین به پارت قبل مراجعه کنین و تو کامنتها بنویسین یا دوباره کامنتهای پارت قبل رو بخونین و به جملهای که دوسش دارین رای بدین تا وانشات بعدی رو براتون بنویسم...
شرط آپ وانشات بعدی ۵۵۰ کامنته لاولیا
امیدوارم از خوندنش لذت ببرین
با عشق
لیلی❤️--------------------------------------
ییبو وارد اقامتگاه مشترکشون شد و سمت اتاق خوابشون رفت... وقتی به تخت مجلل و آراسته شده رسید، آروم پرده حریر رو کنار زد و جلوی ژان نشست. دستهای ژان از اضطراب روی پاهاش کمی مشت شدن. ییبو پوزخندی زد و نگاهش رو از دستهای امگاش گرفت.
میدونست باید بر طبق رسم و رسومات دربار و وظیفهش، امشب رو با همسرش بگذرونه و اگر میخواست با خودش صادق باشه، خیلی هم براش مشتاق بود چون درست از لحظه اولی که ولیعهد رو دیده بود ازش خوشش اومده بود؛ ولی یادآوری صحنهای که شب قبل شاهدش بود و تطابقش با حرفهایی که شنیده بود؛ مانعش میشد!
کلافه با مشت کردن دستش سعی کرد خشمش رو مهار کنه پس دستهاش رو روی شونه ژان گذاشت تا آروم اون رو به حالت دراز کشیده در بیاره ولی به محض برخورد دستش با شونههای امگا، بدنش ناخودآگاه کمی پرید. ژان نگاهی به جفتش انداخت و با نگرانی فورا گفت:
_مع... معذرت میخوام سر... سرورم... من...ییبو وسط حرفش پرید و با نیشخند عصبیای گفت:
+نیازی به عذرخواهی نیست لونای من... درکتون میکنم! بهتره استراحت کنین!ژان متعجب گفت:
_ولی سرورم... طبق رسومات خاندان سلطنتی... شما... باید... باید...+میدونم من باید لونای خودم رو مارک کنم! ولی من به فکر شمام! چون گمون نمیکنم به این راحتی بتونین در طی چند ساعت از آغوش آلفایی به تخت آلفای دیگهای برین! حداقل از یه شاهزاده امگا انتظار میره که اینطور باشه!
ژان که متوجه منظورش نشده بود، شوکه و گیج گفت:
_من... منظورتون...+اوه خدایا! طوری ادعای بیخبری و بیگناهی میکنین که حتی خودمم برای لحظهای به چشمهام شک کردم!
بعد دهانش رو نزدیک گوش ژان برد و با لحن عجیبی که ترس به دلش میانداخت گفت:
+یعنی باور کنم اون امگایی که دیشب بیتوجه به اینکه فردا مراسم ازدواجشه، خودش رو تو آغوش آلفای دیگهای رها کرده بود ولیعهد باوقار و محترم ما نبوده؟!!
+پس معشوقه پنهانی شما که همه ازش صحبت میکنن اونه! جالبه!!
YOU ARE READING
My Alpha, My Lord
Historical Fictionیه ولیعهد امگا که باید با پسرعموی آلفاش که تا حالا ندیدتش ازدواج کنه و پادشاهی رو بهش بده، این تنها راه زنده موندنشه...! ژانر: تاریخی، درام، امگاورس، اسمات کاپل: ییژان ***توجه*** این داستان برداشتی آزاد از رابطه بین کاپلهاست و هیچ ارتباطی با واقعی...