حالم داشت از طعم گس خون هوبی هیونگ بهم میخورد و دل و شکمم بهم میچید چیزی تا بالا اوردن فاصله نداشتم قبل هر کاری به سرویس بهداشتی رفتم و دهنمو خوب شستم که مطمئن بشم اشتباهی خون زهر الود هیونگم رو قورت ندم صورتمو شستم تا حالت تهوعم فرو کش کنه سخت ترین و زجر اور ترین کاری بود تا حالا کرده بودم
اما نه ... خاطرات جیهیون تو ذهنم زنده شد تو خاک فرستادن بهترین دوستم اونم تنهایی سختترین کاری بود که کردم بعد از اون این زجر اور ترینش بود با دیدن هوبی هیونگ چهره زرد و یخ زده جسد جیهیون جلو چشمام زنده شده بود نتونسته بودم بهترین دوستم رو نجات بدم یعنی فرصت و توانایی لازم رو نداشتم اونموقع ولی الان تونستم حداقل یک کاری کنم افرین جونگکوک بهت افتخار میکنم
به خودم دلداری دادم و با یادآوری حال روحی وخیم تهیونگ بدون اتلاف وقت به سمت میز کنار تخت تهیونگ رفتماز داخل جعبه کمک های اولیه سرنگ رو در آوردم و سریع آمپول آرامش بخش رو اماده کردم با قدم هایی سریعی که بی شباهت به دویدن نبود به سمت جایی که تهیونگ بود رفتم اما ته رو اونجا ندیدم
لعنت الان توی عمارت به این بزرگی از کجا پیداش میکردم اونم وقتی دیه رات نیست و فورمون ترشح نمیکنه
کمی تو سالن گشتم اشپزخونه اتاق همه اعضا گشتم نبود و وقتی دیگه از پیدا کردنش ناامید شده بودم ناگهانی دیدمش که زیر راه پله ها تو کنج ترین قسمت نشسته وسرش رو زانوهاش گذاشته بود خودش رو گهواره تکون میداد و هق هق دلم با دیدنش ریش شد حتی لباس نپوشیده بود امیدوارم سرما نخوره یا به خاطر کثیفی زمین عفونت نکنه کنارش نشستم متوجه من نشد حتی صداش زدم جواب نداد سرش رو بغل کردم و موهاشو بوسیدم سرش را بالا آورد و بهم نگاه کرد چشمهای خمار جذاب و کشیده اش نمناک و قرمز و متورم شده بود بیصدا اشک میریخت با استین لباسم اشک هاشو پاک کردم و پیشونیش رو بوسیدم امپول تو دستم بود ولی فک کنم لازم نبود چون از احتمال بروز حمله ی عصبی گذشته بود امپولو یه گوشه پرت کردم و دو دستی تو آغوشم گرفتمش سرش تو گردنم برد گردنم از اشک هاش خیس شد چند لحظه بهش فرصت دادم خودشو خالی کنه
_چیزی نشده هوبی هیونگ چیزیش نشده اون قوی تر این حرفاست الان دکتر میرسه
÷نههه من کشتمش قراره بمیره لعنت به من...
_گفتم چیزی نشده هوبی هیونگ چیزیش نمیشه اروم باش تقصیر تونیست اروم باش
÷اما کوکی من گازش گرفتم زهر آلفاییم وارد بدنش شده اون میمیره من قاتلش شدم ...
وسط حرفش پریدم و جدی اما ملایم بهش گفتم
_خوب به حرفم گوش بده تهیونگ هوبی هیونگ چیزیش نمیشه ...ما نمیزاریم پس جا گریه و زاری بلند شو بریم ازش مراقبت کنیم جین هیونگم باید بریم جمع کنیم
کمی با بغض نگاهم کرد که بهش تشر زدم
_دیالا دیه مرد گنده مثل بچه ها اومدی گریه میکنی یکم بزرگ شو ته ته تو الان پدر یک بچه ای...
اصن ببینم خجالت نکشیدی لخت تو خونه واسه خودت گشتی ما عادت داریم پرستار جونگی چی !!؟؟
هااا!!
وای بزار یه خبر بدم نیاد تو ابرو شرفت بره
چیه نگاه میکنی ؟؟؟
داشت خیلی مظلومانه نگاهم میکرد از روی زمینِ زیر راه پله بلند شدم گوشی رو از جیبم در آوردم و شماره هیونگ کوشولو رو گرفتم و در کمال تعجب اینبار جواب داد
+الو بلهههههه
جان ؟؟؟این چرا اینقدر با لحن حرصی جواب داد (یونگی روی اعصابش مدفوع کرده)
اخم هامو توهم کردم و گفتم: اقای پارک مشکلی پیش اومده شما تو باغ بمونین به هبچ وجه تاکید میکنم بی هیچ وجه تا اطلاع ثانوی نیایین تو
تلفن قطع کردم تهیونگ هم دل از زمین کندو
با هم به سمت اتاقش رفتیم تا از حال هوبی و جین خبر دار بشیم دکترلی هم کم کم باید میرسید تهیونگ دستش رو جلوی خودش نگه داشته بود پوزخندی زدم گفتم
_ حالا نه این که تا حالا ندیدمش سانت سانتشو حس کردم ته دو دقیقه پیش عین خیالتم نبود الان چطور یهویی خجالت کشیدی
یا جونگکوکااااا بسههه
لپاش سرخ شده بود یک اسپک محکم بهش زدم چون لخت بود صدای بلندی داد خودش هم یهو برگشت و باچشم های درشت نگام کرد ÷یا جونگکوکااا هیونگ داره با مرگدست و پنجه نرم میکنه اونوقت تو اینقدر بیخیالی که منو اسپک بزنی
_ته ته هیونگچیزیش نمیشه تقریبا همه زهرتو بیرون کشیدم بعدشم اگر در خطر بود امگام حس میکرد الان دلم واقعا ارومه ینی خطر رفع شده بیب
÷واقعا؟؟؟؟اما چطور زهر رو بیرون کشیدی
_خب وقتی وضعیت هوسوک رو دیدم و فهمیدم چی شده جا غش کردن مثل جین هیونگ گوشی رو در اوردم زنگ به دکترلی زدم و ازش راهنمایی خواستم . اون بهم گفت تا اومدنش طول میکشه و یک راهی هست که سریعتر نجاتش بدیم اما خیلی خطرناکه خب من جایی که مارک کرده بودی بریدم وزهرتو میکدم.
÷یااااا چیکاررکردی تو خودت به زهر مارک شدن حساسیت داری اگر توهم حالت بد میشد چی ؟؟
_البته جون هیونگ مهم تر بود من زنده میموندم نگران نباش حواسم بود قورت ندم بعدمسریع اب جای دهنم زدم میدونستم بره تو اتاقش حالش دوباره بهم میخوره اول رفتیم اتاق من
÷چرا اومدیم اتاق تو
_ببینم میخای تا ابد لخت بگردی؟؟؟
از بین لباس هایی که تازه خریدم یک دست لباس بلوز و شلوار ست ورزشی در اوردم و کمک کردم بپوشه لرزش دستها و زانو هاش رو میدیم امابه روش نیاوردم که ناراحت نشه و غرورش نشکنه تهیونگ بین هیونگها یکم گرگش ضعیفتره چون پدر و مادرش هر دو بتا بودند اون یک جور معجزه حساب میشده البته در اصل یک جهش ژنی بوده...
پدرو مادرش و کل خاندانش بخاطر الفا شدن غیر منتظره و اینکه اون رو یک معجزه میدیدند کلی لوسش کرده بودند میشه گفت موقع عضو پک شدنش یک جنجال حسابی راه انداختند اما خب تهیونگ مارو انتخاب کرده بود و ماهم اون رو انتخاب کردیم اخرین عضو پک تهیونگ بود . روحیه شادش و مهربونی بی انتها و صدالبته جذابیت بی حدش اون رو محبوب دلهامون کرده بود.
تهیونگ پایه ی خرابکاری و شیطنت من، پایه همیشگی رقص جیهوپ اولین شنونده ی کارهای یونگی یار کتاب خوانی ودوچرخه سواری نامجون و صد البته پایه رستوران گردی و ماهی گیری جین بود . هر وقت لازمش داشتیم اگر اون سر دنیا هم بود خودش رو میرسوند . تهیونگ رک و بی پرده اس تظاهر نمیکنه و کینه ای هم نیست فک نکنم هیچ کدوم از هیونگ ها ازش ناراحت بشند یا ناراحت بموننو
به اتاقش رسیدیم همین که وارد شدیم یونگی که از عصبانیت سرخ شده بود یقه اش گرفت و یک مشت محکم زیر چشمش زد
من و جین هینی کشیدیم یونگی فقط همون یک مشت رو زد و بعد با پشیمونی که فقط من به راحتی تو ته چهره اش میدیدم عقب گرد کرد و با تشر به تهیونگ گفت : چه غلطی کردی داشتی هوسوک رو میکشتی مگه تو بچه ۱۷ ساله هستی که اولین بارشه که رات شده یکم مثل آلفاها باش یکم مسئولیت پذیر باش اون دفعه داشتی جونگکوک رو میکشتی چرا اینقدر دردسر درست میکنی خستمون کردی اوندفعه که شکم جونگکوک رو پاره کردی با لگدتت هیچی نگفتیم بهت الان به جز جونگوک هوسوک داری به کشتن میدی اگر چیزیش بشه ازت نمیگذرم
YOU ARE READING
our savage omega
Fanfictionبیبی سیتر شدن آرزوم نبود و نیست ولی تنها راه نجات من از کار کردن توی کلاب و گارسونی رستورانه.... کاپل: seven some بخشی از فیک: _ من موندم بیبی سیتر بودن چه ربطی دیفرانسیل و گلدوزی داره؟؟ + : اوه اینطوری میخاد از الفاهاش مراقبت کنه .اخه تو یک پک...