با پوزخندی که به لب داشت بنگ ارومی گفت و همزمان ساختمون با صدای مهیبی منفجر شد بی اینکه به شاهکارش نگاه کنه با تمام توانش دویید حدودا چند دقیقه ای بی وقفه دوید تا وقتی که ماشینی جلو پاش متوقف شد اول کمی شوکه شد اما سریع دستش رو به جیب پشتی شلوار جین بگش رسوند تا هفت تیر رو دراره و تیرشو صاف حروم مغز راننده کنه ولی با دیدن تهیونگ که با لبخند ملیحی نگاهش میکرد لبخند پر حرصی زد و گفت:«فاک یو کیم»و بدون اینکه وقت بیشتری رو تلف کنه سوار ماشین شد تهیونگ پاهاش رو روی گاز فشار داد و همزمان با انداختن سیگارش بیرون از پنجره ماشین رو به حرکت در اورد چا نابی اروم زمزمه کرد:«تموم شد دیگه واقعا تموم شد برنامه ای که اون رئیس مادِر فاکرمون سرش دهنمونو سرویس کرد بالاخره نموم شد»سیگاری که دوباره لب های ته رو لمس میکرد رو قاپید و پک عمیقی ازش کشید کیم گفت:«خب حالا دوست داری به افتخار اتمام این پلن بزرگ چیکار کنیم؟»
_باهات بخوابم
ته که بعد از این حرف نابی نزدیک بود به یه کامیون بزنه با صدای بمی گفت:« چی؟»
_گفتی دوست داری چیکار کنی منم جوابتو دادم دوست دارم باهات بخوابم
تهیونگ انگار مدت ها منتظر این حرف بود ماشین رو کنار زد و درو باز کرد با پیاده شدن نابی لب هاشو به بازی گرفت لب هایی که از همون روز اولی که همدیگرو دیدن حرص به دست اوردنشو داشت لب های نرمی که همیشه به دلایل مختلف زخمی بود نابی دستاشو توی موهای نرم و قهوه ای تهیونگ فرو برد و با تک تک سلول هاش همراهیش کرد حالا تنها چیزی که میتونست اون هارو از هم جدا کنه اکسیژنی بود که مجبور شدن برای بدست اوردنش از هم جدا شن تهیونگ پیشونیشو به پیشونی نابی چسبوند و همینطور که نفس نفس میزد گفت:«خیلی دوست دارم همین الان همینجا به فاکت بدم ولی حیف که بدون سوجو نمیشه»
وقتی که ته داشت از صندوق عقب ماشین شیشه های سوجو رو در میاورد نابی پیراهن چهارخونشو دور شلوارش گره زد حالا کراپ مشکی رنگش بدنشو به زیبایی نمایان میکرد؛ رفت توی ماشین و ضبطو روشن کرد اهنگ (star shopping lil peep) فضا رو گاد تر میکرد روی کاپوت ماشین نشست و به تهیونگ که بطری هارو بغل دستش میچیند خیره شد ،گاد!چرا اون پسر خلافکار باید انقدر وایب پسرای روزنامه فروش توی فرانسرو بده؟ ته که با دقت به کارش ادامه میداد گفت:«چیشده؟من تونستم یه تنه دل تنها دختر بند 13 رو ببرم؟»
نابی همونطور که در یکی از سوجو هارو با کاپوت ماشین باز میکرد و از اهنگ لذت میبرد چشم غره رفت و گفت:«پرو نشو کیم تهیونگ»
{یک ساعت بعد}
توی این یه ساعت تقریبا دوازده تا شیشه ی سوجو رو خالی کردن با وجود اینکه هر دوشون ظرفیت خیلی بالایی توی الکل داشتن ولی نابی داشت مستِ مست میشد تهیونگ که میدونست قراره رانندگی کنه کمتر خورده بود از ماشین اهنگ(All the things she said T.A.T.A)پلی میشد نابی از روی کاپوت ماشین پایین پرید و همونطور که تلو تلو میخورد روی پاهای تهیونگ نشست و با صدای خماری گفت:«میدونی ته این اهنگ یه جورایی داستان منو میگه اینکه چجوری عقلمو از دست دادم!»
اهنگو زمزمه کرد
[Mother looking at me tell me what do you see yes I'm loosing my mind!
مامان به من نگاه کن ببین چی میبینی اره من دارم عقلمو از دست میدم!]
ته پوزخند زد و با دستای کشیده و مردونش محکم کمر دختر رو گرفت و گفت:«بیبی تو داری زیادی منو تحریک میکنی»
نابی که کنار گوشش اروم نفس میکشید گفت:«هدفم همینه ته ته»
با ته ته گفتن نابی تهیونگ دستاشو زیر بوتیش گذاشت و بلندش کرد نابی برای اینکه نیوفته پاهاشو دور کمر ته حلقه کرد و دستاشو دور گردنش انداخت تهیونگ اون رو اروم به سمت صندلی عقب میبرد
روی صندلی خوابوندش و روش خیمه زد
_دوست داری به فاک بری لیتل گرل؟
+من خیلی وقته که دوست دارم توسط تو به فاک برم ته!
YOU ARE READING
Thirteen
Fanfictionاون سیاهی لعنتی چشمات همرنگ روزگارمه. Smut,dram,romance,action {۱۳} به قلم AK🤍