Ch.11

631 185 604
                                    

سل‌لام به عشق‌های خودم🥹
امیدوارم از این چپتر لذت ببرید🥂
○●○●○

به محض پخش شدن خبر اخراج الکساندریا شایعات جدیدی توی روزنامه‌های رسوایی پخش شد. لویی اون‌ها رو نمی‌خوند اما زین و گالا عاشق این بودند که تمام بعد از ظهر اون‌ها رو بخونن و بهشون با صدای بلند بخندند.

بین تموم هرج و مرج‌ها، پیوستن زین به گروه دوستانش یه سورپرایز دلنشین بود. اون شوخ و بامزه و همین‌طور منبعی بی‌پایان از اطلاعات در مورد هری بود. اون‌ها از بچگی باهم دوست بودند و چون توقع می‌رفته که هر دوی اون‌ها آلفا باشن تمام کارهاشون رو با همدیگه انجام می‌دادند. زین به لویی گفت که وقتی جنسیتش به عنوان یه بتا اعلام شد وحشت‌زده شده بود چون فکر می‌کرد احترام و همراهی دوستش رو از دست میده اما در کمال تعجبش اون مرد دوستش رو زیر پر و بال خودش گرفته بود تا وقتی که زین آلفاش رو ملاقات کنه.

در طول زندگیش افراد زیادی بابت انسان‌پنداریِ دشمنانش بهش هشدار داده بودند، چون حتی افتضاح‌ترین افراد هم ذره‌ای نور درونشون وجود داشت، این ساز و کار انسان‌ها بود. انسان‌ها شخصیت‌های تک بُعدی‌ای نبودند که فقط آدم بکشن و چپ و راست به دیگران آسیب بزنند. اون‌ها معمولا حیوانات خانگی‌ای برای عشق ورزیدن یا دوستانی که با جونشون ازشون محافظت می‌کردند یا والدین بی‌خبری داشتند که نمی‌دونستن چه کسی رو بزرگ کردند چون اون‌ها صرفا در دوران کودکی 'بچه‌ی خوبی بودند'.

البته هیچ‌کدوم از این‌ها کارهای خطرناک یا ناپسندی که انجام می‌دادند رو از بین نمی‌برد اما دونستنشون روی دیدگاهت نسبت به اون‌ها تاثیر میذاشت. باعث می‌شد با دید مثبت‌تری قضاوتشون کنی. البته وقتی که قصد کشتنشون رو داشتی دونستن تمام این‌ اطلاعات بی‌فایده و غیرضروری بود.

در هر حال لویی از هم نشینی با زین، بیشتر از چیزی که بهش اعتراف کنه، لذت می‌برد. و خب، زین هم از صحبت در مورد دوران کودکیش لذت می‌برد و این گاهی شامل هری هم می‌شد و لویی قرار نبود مانع حرف‌های زین بشه اون هم فقط چون یه مقصود مرگبار نسبت به دوستِ پسر بتا داره.

"زوج جهنمی دوباره خبرساز شدند." گالا در حالی که یه فنجون توی دستش بود با لحنی رسمی عنوان خبر رو خوند. "این بار هدفشون کسی نبود جز امگای دوست داشتنی -و نچندان پاکدامن- که خواهر یکی از این زوج شرور موردعلاقمونه. اگر این خبر معماگونه ذهنتون رو مشغول کرد پس ادامه اخبار رو دنبال کنید تا ببینید اتفاق بعدی چیه."

"و اتفاق بعدی چیه؟ چطور ممکنه این فرد بدونه اتفاق بعدی چیه در حالی که من نمی‌دونم؟!"

زین خندید و بالشتی رو به سمتش پرت کرد. "بذار ادامه‌اش رو بخونه. بهترین بخشش‌ اونجاست."

Let Your Damage, Damage Me [L.S]Where stories live. Discover now