_حله دوربینا از کار افتادن
+تهیونگ کارتو شروع کن
تهیونگ: اوکی
وارد داروخونه شد و نگاهی به اطراف انداخت، قرصهایی که لازم بود توی قفسه پیدا نشد، برای همین گفت: اه لعنتی
_چیشده؟؟!
تهیونگ: اون داروها نیستن
_چی؟!
تهیونگ: وای حالا چیکار کنم
+چیشده بچها؟
_میگه داروها نیستن نامجون الان چی میشه
نامجون: تهیونگ گوش کن رو به روی داروخونه دارثهای خاص نگهداری میشن برو اونجا
تهیونگ: درش قفله
نامجون: لعنت
_اون رمز داره رمزشم هست 6258441
نامجون: مطمئنی جین؟
جین: آره خودم دیدم اولین بار واسه معدم دارو میخواستم
نامجون: اوکی تهیونگ زودباش
تهیونگ: اوکی جین رمز و بگو دوباره
جین: 6258441
تهیونگ: ایول باز شد
وارد شد و انگار که خوشبختی رو لمس کرده باشه کارتن داروهای جونگکوک رو جلوی در دید، جلوتر رفت و در کارتون رو باز کرد و داروها بررسی کرد، همون داروها بودند، با دیدنشون لبخند زد و کل کارتون رو برداشت،
جین: چیشد؟تهیونگ: حله کارتون و برداشتم
نامجون: کارتون؟!!!
تهیونگ: آره
_چیشده؟!
جین: کارتون داروها رو برداشته
_چیکار میکنی تهیونگ؟
تهیونگ: نگران نباش جیمین من از پشت جمعیت میرم کسی نمیبینتم
بعد به یونگی گفت: یونگی شلوغش کن
YOU ARE READING
فیک: جونگکوک
Fanfictionاز دنیاتون متنفرم، دنیاتون بوی لجن میده، بوی کثافت، توی دنیاتون آدما جایی ندارن... جونگکوک پسری که به خاطر وضعیت نادر جسمیش مورد قضاوت های نا به جا قرار میگیره، میتونه از این باتلاق بیاد بیرون؟ زوج: تهکوک، یونمین ژانر: متفاوت، عاشقانه، خفگان، غمگی...