اصلاح شده پارت 11

11 3 0
                                    

رویی:هائو!فقط میخوام بدونی که میدونم داری چه رنجی رو تحمل میکنی!روزی که مادرت پدر بزرگم رو مهرموم کرد مادر من هم اونجا بود و به شدت اسیب دیده بود .وقتی برگردوندش فقط تونستن توی زندگی نباتی زنده نگهش دارن تا منو دنیا بیاره و بعد از دنیا امدن من اینقدر ضعیف شد که وقتی فقط 100 سال داشتم مرد ولی هرچی فکر میکنم مادر من نباید اسیبی میدید!این قطعا کار اون زنیکه حیله گر بوده!چون بچه هودش مرده دنیا اومد میخواست منو و مادرمو هم بکشه!همیشه دنبال انتقام ازش بودم و هستم

هائو به ارومی دستی روی شانه رویی کشید و در حالی که اشکاشو جمع و جور میکرد گفت:پس بیا با هم انتقام خانواده هامون رو بگیریم .

رویی:باشه!قول میدی؟

هائو:اره

رویی:پس مهرش کنیم؟

بعد باانگشت کوچیک دستاشون رو در هم قفل کردن و انگشت شصتشون رو محکم به هم فشار دادن و رویی گفت:هر کی اول قولشو بشکنه باید تا اخر عمرش تنها بمونه!

هائو:قبوله!

در حالی که انگشت هاشون در هم گره خورده بود به چشم های هم خیره شده بودن.احساساتی که از توی چشم هاشون موج میزد از 100 کیلومتری هم مشخص بود و تنها خودشون ازش باخبر نبودن ولی رویی بیشتر از همیشه برای بدست اوردن چیزی که مدت طولانی منتظرش بود مصمم شده بود با استفاده از دست ازادش پشت گردن هائو رو نگه داشت و پیشانیشو ارام به پیشانی هائو چسباند و گفت:احساساتت نسبت به من مثل احساساتم نسبت به توعه؟

هائو:احساساتتون.....چه جوریه؟

رویی که دیگه نمیخواست فرصت تفره رفت به هائو بده بوسه ای به روی لب هاش کاشت و گفت:این شکلیه؟

هائو:سرورم ....نمیخوام یه وسیله باشم که بعد از سرگرم کردنتون دور انداخته بشم اجساسات شما به من دقیقا چیه؟

رویی نفس عمیقی کشید و گفت:فقط توی این زندگیم تو رو دوست دارم و بهت قول میدم تا اخرشم تو توی قلبم بمونی چه منو دوست داشته باشی چه نداشته باشی.......

هائو که مثل گوجه قرمز شده بود چیزی نگفت و رویی با نگاهی معنا دار منتظر بود تا جوابشو بشنوه

رویی:میدونم که دفعه پیش بدون اینکه ازت بپرسم نباید بهت نزدیک میشدم ولی من واقعا عاشقتم لطفا منو بخاطر اوندفعه بب......

رویی ناگهان لب های نرمی رو سرشار از احساس روی لب هاش احساس کرد و دست هایی دو تا دور کمرش رو با احتباط گرفته بود انگار که میترسید که بهش نزدیک شه و منتظر یه علامت بود .رویی دستاشو دور کمر هائو انداخت و باهاش همراهی کرد و بعد چند دقیقه از هم کمی فاصله گرفتن و هائو گفت:خب......لطفا دیگه ازم عذرخواهی نکنید......راستش اینطور نیست که دوستتون نداشتم فقط...........از این میترسیدم که.......من فقط براتون یه شوخی با..........

Love even if it means death(عشق حتی اگه به معنی مرگ باشد)Where stories live. Discover now