༺INTRODUCTION ༻

507 58 13
                                    

Intro :

به راستی استیصال و یاس ، تا کجا او را با خود می کشاند ؟
معصومیت غوطه ور در چشمانش تا کی بر قلب های کور مردمان شهر مخفی می ماند؟
هیبت هولناک و ننگین دروغ  که  بر پیکر بی جان حقیقت سایه افکند، می‌توان داغ قلب بی رمق پسربچه یتیم و دردآشنای این روزگار پریشان را شناخت.
نه ، نمی‌توان شناخت ، تنها می‌توان دید.
درک این گناه های ناکرده،  گفته های ناگفته و عدالت به حراج رفته، از توان ذهن محدود دوران خارج است .

حالا تاریخ باید دوباره نگاشته شود ، وجدان ها باید دوباره از گور برخاسته، زنده شوند.

آیا دست سنگین و ناپیدای سرنوشت که اینطور بی شرمانه چهره بی نورش را با سرخی خون سیلی زده؛  میتواند برای او معجزه بیافریند ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.

" من اون و نکشتم، باورم کنید. دروغ نمیگم.
ولی میدونم که مقصرم. من با پست ترین آدم های زندگیم خوب رفتار کردم، بهشون احترام گذاشتم و حالا همون ها من و به گناه نکرده متهم کردن. من گناهکارم چون زیادی واسه دنیای شما بی گناه بودم."

" بی گناهی تو برابر با دل رحمی آدم های این شهر نیست. اینجا بی گناه ها محکوم به اعدام میشن و بالای دار میرن سرهایی که مثل تو تمام عمر معصومانه گفتند،  دیدند و شنیدند."



"

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Dark Mind | ذهن تاریکWhere stories live. Discover now