#پارت_نود_هفتم 💫
( کانر ):
_ میکشمت ... من میکشمت.
تو جنگلی بودم که داشت تو آتیش میسوخت ... رو به روم خودم رو میدیدم.
اگه من اونیم که اونجاست ... پس خودم چی؟
به خودم نگاه کردم که انگار برگشته بودم ده سالگیم.
دوباره به بزرگسالیم نگاه کردم که خنجر قرمز تو دستش بود و رو زمین زانو زده بود.
با صدای غرشی به لا به لای درختای جنگل نگاه کردم که یهو اژدهای نیلگون با سرعت بهم حمله ور شد و با پنجه هاش گلومو گرفت و فشار داد.
به کمرم رو زمین افتاده بودم و نفس نفس میزدم.
من: ل... لطفا ...
_ این درد طاقت فرسا رو یادت میاد؟ نفرتی که سالها پیش حس کردی رو هنوز حس میکنی ... همینطور شرمی که داره ذره ذره غرورت رو نابود میکنه ... برخلاف تلاشی که داری میکنی تا گذشته رو خاک کنی ... ولی اون بهت این اجازه رو نمیده.
سرشو به سمت چپش چرخوند که باعث شد منم به اون سمت نگاه کنم و کایلا رو ببینم که پشت به من دراز کشیده و خون از بدنش جاری شده.
با چشمای گرد و ترسیده زیر لب اسمشو صدا کردم.
وقتی دیدم تکون نخورد بلند تر صداش زدم.
من: کایلااااا ...
×××××
با نفس نفس از خواب پریدم.
کایلا: کانر ... بیدار شدی؟ انتظار نداشتم به این زودیا بیدار شی.
کنارم نشسته بود و داشت طومار توی دستش رو مطالعه میکرد.
دستمو روی شونش گذاشتم و سریع کشیدمش سمت خودم و محکم بغلش کردم که تعجب کرد.
کایلا: کانر ... چت شده؟
من: هیس ... هیچی نگو ... فقط بذار همینطوری بغلت کنم ... فکر کردم دوباره از دست دادمت.
لحظه ای مکث کرد ولی بعد دستاشو دورم حلقه کرد و محکم تر از خودم بغلم کرد و سرشو تو گردنم فرو کرد.
اون خواب ... سالها بود که دیگه ندیده بودمش ... ولی چرا حالا؟
دستمو روی کمر لخت کایلا که به خاطر مدل لباسش بود کشیدم و نشانشو لمس کردم.
به خودم اومدم و سریع از خودم جداش کردم.
من: متاسفم ... دست خودم نبود.
چشماشو ازم دزدید و به زمین خیره شد.
کایلا: اشکال نداره ... من ... من ناراحت نشدم.
با لبخند مرموزی نگاش کردم.
من: چی گفتی؟
به تته پته افتاد و بحث رو عوض کرد.
کایلا: به ... به نظرم بهتره یه نگاه به این طومارای جدید بندازید ... من قبلیا رو یکی دو ساعت پیش تموم کردم.
کنار همدیگه پشت میزی که روش پر از طومار بود نشسته بودیم.
من: به نظر میاد خشک سالی تاثیر خیلی بدی روی مناطق غربی سرزمین گذاشته ... فعلا نقشمون اینه که از منابع مناطق شرقی استفاده کنیم ... به نظرم بهتره از محصولات سرزمین شمالی استفاده کنیم ... اون مناطق بیشترین آسیب رو توی جنگ دیدن ولی زمین هاشون از همه جا حاصل خیز تره.
کانر: فکر خوبیه ... معلومه که حسابی روشون کار کردی.
من: نه اونقدی که دلم میخواست ... فقط میخواستم ذهنمو درگیر چیزی غیر از گردهمایی امروز کنم ... خیلی نگرانم ... نمیدونم سایرس چی تو سرش میگذره و قراره چیکار کنه.
با صدای شاهین سایرس که تو آسمون پرواز میکرد هر دو از پنجره به بیرون خیره شدیم.
کانر: بیا امیدوار باشیم.
×××××
YOU ARE READING
Violet
Romanceهر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را Her Voice Is Like Clear Water That Drips Upon A Stone In Forests And Silent Where Quite Plays Alone