part 21 🌃

2.8K 327 45
                                    

_ حالا چون من امگای موردعلاقت نبودم ؛ تو نباید از اون سر دنیا حتی یه جفت دسکتش سوغاتی بیاری؟

جوون بودم و جاهل
خیال میکردم زندگی مشترک فوقش به همین چیز ها ختم میشه و اصلا به فکر اینده نامشخصمون نبودم

_ کی گفته تو امگای موردعلاقه من نیستی ؟! من با کسی تعارف ندارم ، روز اشنایی خوشم نمیومد با همون نگاه اول ردت میکردم

سر چرخوندم و نگاهش کردم
میدونستم تهیونگ بی گدار به اب نمیزنه و چیزی که خوشش نیاد رو بدون رو دربایسی ردش میکنه
_میخوای بگی علف به دهن بزی‌شیرین اومده ؟

درب پماد رو بست و روی میز کنار تخت گذاشت
_ میخوام بگم ، خواستم فضولم رو پیدا کنم ! ، بگیر بخواب

دست به سینه شدم

_ چه زود بحث سوغاتی رو عوض کردی ! حافظه بلند مدتم هم در اثر ضربه نابود شه اینو یادم نمیره ......واسه بچه ای که هنوز ساخته نشده  رفتی جِقجقه خریدی اونوقت به فکر پاپاش نبودی ؟

برق اتاق رو خاموش کرد و پتو روی تخت رو کنار زد

توی سرد ترین شرایط ممکن هم از پتو استفاده نمیکرد
مگر وقت هایی که  من سردم میشد و توی بغلش بودم
و مجبور میشد تحمل کنه

_ سری بعدی میارم

توی تاریکی شرتک مشکی خواب رو پوشیدم

_ سری بعدی وجود نداره ! منم باهات میام

صداش جدی شد

_ دیگه چی ؟ تورو وردارم ببرم وسط یه مشت یاکوزای ژاپنی واسه چی ؟

اصلا چرا باید شرکتش با اونا قرار داد داشته باشه ؛
یه حس شیطنتی داشتم و همیشه مقابل این حرف های جدی
یه جوری با زبونم رامش میکردم

_ به خاطر اشنایی من با شُرکای شرافت مندت  ! ...... این حرف ها چیه میزنی ؟ مگه من میخوام بیام تو جلسات کاری تو ، دلم میخواد سیسمونی بچم رو از اونجا بگیرم اصلا

سرم رو به بالشت تقریبا فشار داد
_ من اراده کنم بهترین سرویس های خواب رو برای بچم میسازن ؛ اونوقت میخوای پاشی بری اونجا ؟
لازم نکرده ........بگیر بخواب جونگکوک !

توی بیشتر جملاتش اسمم رو به کار میگرفت‌،
قبلا بهم گفته بود از اسمم خیلی خوشش میاد
و طی اون رابطه های عجیبی که باهام برقرار میکرد
هر بار به نوعی اسمم رو فریاد میکشید .

اخرین تتویی هم که مخفف اول اسمم " J  "   بود رو
کنار پهلوش نقش زده بود

_ خیلی امشب دلت میخواد منو بخوابونی ! هر شب تا بوق سگ بیدار نگهم میداری ؛ جریان چیه ؟

گاهی ازش میترسیدم.....
گاهی هم مثل امشب بهم حس امنیت میداد
عادت به پرحرفی نداشت و در عوض من حسابی صحبت میکردم و مغزش رو میجوییدم و حتی یکبار هم اعتراضی نمیکرد ؛ بجاش جور دیگه دقو دلیش رو خالی میکرد

TENSION🍷Where stories live. Discover now