_ حالا چون من امگای موردعلاقت نبودم ؛ تو نباید از اون سر دنیا حتی یه جفت دسکتش سوغاتی بیاری؟
جوون بودم و جاهل
خیال میکردم زندگی مشترک فوقش به همین چیز ها ختم میشه و اصلا به فکر اینده نامشخصمون نبودم_ کی گفته تو امگای موردعلاقه من نیستی ؟! من با کسی تعارف ندارم ، روز اشنایی خوشم نمیومد با همون نگاه اول ردت میکردم
سر چرخوندم و نگاهش کردم
میدونستم تهیونگ بی گدار به اب نمیزنه و چیزی که خوشش نیاد رو بدون رو دربایسی ردش میکنه
_میخوای بگی علف به دهن بزیشیرین اومده ؟درب پماد رو بست و روی میز کنار تخت گذاشت
_ میخوام بگم ، خواستم فضولم رو پیدا کنم ! ، بگیر بخوابدست به سینه شدم
_ چه زود بحث سوغاتی رو عوض کردی ! حافظه بلند مدتم هم در اثر ضربه نابود شه اینو یادم نمیره ......واسه بچه ای که هنوز ساخته نشده رفتی جِقجقه خریدی اونوقت به فکر پاپاش نبودی ؟
برق اتاق رو خاموش کرد و پتو روی تخت رو کنار زد
توی سرد ترین شرایط ممکن هم از پتو استفاده نمیکرد
مگر وقت هایی که من سردم میشد و توی بغلش بودم
و مجبور میشد تحمل کنه_ سری بعدی میارم
توی تاریکی شرتک مشکی خواب رو پوشیدم
_ سری بعدی وجود نداره ! منم باهات میام
صداش جدی شد
_ دیگه چی ؟ تورو وردارم ببرم وسط یه مشت یاکوزای ژاپنی واسه چی ؟
اصلا چرا باید شرکتش با اونا قرار داد داشته باشه ؛
یه حس شیطنتی داشتم و همیشه مقابل این حرف های جدی
یه جوری با زبونم رامش میکردم_ به خاطر اشنایی من با شُرکای شرافت مندت ! ...... این حرف ها چیه میزنی ؟ مگه من میخوام بیام تو جلسات کاری تو ، دلم میخواد سیسمونی بچم رو از اونجا بگیرم اصلا
سرم رو به بالشت تقریبا فشار داد
_ من اراده کنم بهترین سرویس های خواب رو برای بچم میسازن ؛ اونوقت میخوای پاشی بری اونجا ؟
لازم نکرده ........بگیر بخواب جونگکوک !توی بیشتر جملاتش اسمم رو به کار میگرفت،
قبلا بهم گفته بود از اسمم خیلی خوشش میاد
و طی اون رابطه های عجیبی که باهام برقرار میکرد
هر بار به نوعی اسمم رو فریاد میکشید .اخرین تتویی هم که مخفف اول اسمم " J " بود رو
کنار پهلوش نقش زده بود_ خیلی امشب دلت میخواد منو بخوابونی ! هر شب تا بوق سگ بیدار نگهم میداری ؛ جریان چیه ؟
گاهی ازش میترسیدم.....
گاهی هم مثل امشب بهم حس امنیت میداد
عادت به پرحرفی نداشت و در عوض من حسابی صحبت میکردم و مغزش رو میجوییدم و حتی یکبار هم اعتراضی نمیکرد ؛ بجاش جور دیگه دقو دلیش رو خالی میکرد
YOU ARE READING
TENSION🍷
Fanfictionتَنِش . کیم وی،مرد به شدت پرنفوذی که ممکنه هرکاری ازش سر بزنه و همین دلیلی میشه که همسرش جئون جانگکوک ازش طلاق بگیره ، اونم با یه بچه .... چون قبل ازدواج کاملا سنتی و بدون شناختشون هیچ ایده ای راجب اخلاق و شغل همسرش نداشت و بعد ازدواج که متوجه این م...