25

2.3K 131 19
                                    

دست تو دست از پله ها پایین میرفتیم که زین یهو دستم رو سفت گرفت:اگه دیدی من خشونت به خرج دادم لطفا جلو جمع پیام اخلاقی نده,باشه؟!
با سر تکون دادن قبول کردم
از همین الان استرس دارم که قراره چه اتفاقی بیفته
با زین رفتیم تو حیاط
-پس کجان؟
کسی تو حیاط نبود
ز:دنبالم بیا
به سمت تهه باغ رفتیم, یه اتاقک بود که تا حالا ندیده بودمش, لامپش روشن بود
نزدیکتر که شدیم صدای داد الن اومد:میگم از طرف کی اینکار رو کردی؟
تا حالا صداش رو انقدر خشن نشنیده بودم
زین در رو باز کرد و من همون لحظه از اومدن پشیمون شدم
الن و چهارتا مرد خیلی درشت که من قبلا تو اتاقک نگهبانی دیده بودمشون و اون پسر که رو صندلی بسته بود

زین یهو بغلم داد زد و باعث شد من از جام بپرم
ز:جکسون!؟
اون پسر سرش رو انداخت پایین و زین با عصبانیت رفت سرش رو کشید بالا
ز:فقط بگو چرا!؟
یعنی اون کیه که زین میشناستش؟
اون پسر چیزی نگفت و زین محکم زد تو گوشش و من یکم رفتم عقب
ز:از اول دبیرستان لعنتیت تو خونمون بودی!بهت جا دادیم!کار دادیم!حقوق دادیم! اونوقت توی حرومزاده بهم خیانت میکنی؟!
صدای زین خیلی رفته بود بالا و من واقعا ازش ترسیده بودم
ز:میخواستی بلا سر زن من بیاری؟! آشغال چیت کم بود که خیانت کردی؟میگفتی خودم بهت میدادم!
اون پسر بلاخره سرش رو اورد بالا
گوشه لبش پاره شده بود و یهو تف انداخت رو صورت زین
اوه نه! این فقط همه چی رو بدتر میکنه
زین نشست جلوش و محکم صورتش رو گرفت تو دستش و صورت پسره داشت له میشد
ز:برای کی اینکار رو کردی؟
ج:برای خودم!همیشه ازت بدم میومد عوضی!تو همه چیزی که من آرزش رو داشتم داشتی درحالیکه لیاقت هیچکدمش رو نداشتی و اره دلم خواست اوج داراییت رو ازت بگیرم
بعد با نیشخند بهم نگاه کرد که یهو الن با مشت زد تو صورتش
ا:دیگه با اون چشمهای کثیفت به خانم این خونه نگاه نمیکنی وگرنه دیگه چشم نداری
ز:چشمهاش بدردش نمیخورن الن
با نیشخند گفت
ا:چرا آقا؟
ز:چون قراره بمیره

یه لحظه بدنم لرزید از فکر اینکه زین جدی میخواد بکشتش؟
معلوم بود الن هم از حرف زین تعجب کرده از چشمهاش معلوم بود
یکی ازون نگهبانها گفت:قراره کارش رو تموم کنیم اقا؟
میتونم بگم من خیلی بیشتر از جکسون استرس شنیدنه جواب زین رو داشتم
زین نیشخند زد:کی گفته ما قراره اینکار رو کنیم؟
همه با تعجب نگاهش کردیم و منتظر ادامه حرفش بودیم
ز:همون حرومزاده ای که فرستادتش اینکار رو میکنه!
بعد رو کرد به جکسون
ز:تو فکر کردی من خرم این چرت و پرتا رو باور کنم؟اره حسودی قبول!ولی نه دراین حد که بخوای این گه خوریا رو کنی!
بهش با تاسف نگاه کرد:تو الان یه مهره ی سوخته ای جکس پس بهم بگو کی پشته ایناس اونوقت منم جونت رو نجات میدم
جکسون نیشخند زد ولی معلوم بود فقط برای اینه که نشون بده کم نیاورده وگرنه ترس تو چهرش معلوم بود
جکس:اره اعتراف میکنم
زین با غرور وایساد و نگاش کرد:میشنوم
جکس رو کرد بهم:من دروغ گفتم من نمیخواستم بهت آسیب بزنم من میخواستم بدزدمت تا ببرمت پیشش!تنها کسی که تو دنیا داری!تنها عضو..
زین پرید تو حرفش:خفه شو
عصبانیت از چهرش معلوم بود
ج:پس تو میدونی زین؟داری ازش پنهون میکنی؟این درسته؟
زین با خشم دوید سمتش و جوری با مشت زد تو دهنش که خون پاشید
ناخوداگاه جیغ زدم
اون نباید انقد خشن باشه
زین با اخم نگام کرد
ز:برو بیرون
از چهره ی برافروختش معلوم بود نمیشه باهاش کل کل کرد
سریع از اتاقک رفتم بیرون
صدای خنده ی جکس اومد:واو توقعش رو نداشتی اون(مرد)من رو فرستاده باشه؟!

WrongWhere stories live. Discover now