ا-لويى تو قبلا اينو ياد گرفتى؟ منظورم اينه كه تا حالا كسى باهات كار كرده؟
ايدن گفت و بهم نگاه كرد
-ام خب من تا قبل از مرگ پدرم توى يه مدرسه ى كوچيك توى روستامون درس مى خوندم ، يعنى خب تا ١٠ سالگيم و-ولى
ا-اهان ، متوجهم لويى ، لازم نيست ادامه بدى ، اصلا ولش كن من متاسفم نبايد مى پرسيدم
ايدن با ديدن خيس شدن چشمام و حس كردن لرزش كمى كه توى صدام بود هول شد و نذاشت ادامه بدم
ناخداگاه لبخند كوچيكى روى لبام نشست
اون خيلى مهربونه
من واقعا از اينهمه توجهى كه بهم داره حس خوبى بهم دست مى ده
خب
من خيلى وقته همچين همايت و توجهى رو از طرف كسى نداشتم
-نه ايدن لازم نيست عذرخواهى كنى اين تقصير تو نيست ، من فقط
مكث مى كنم
-هنوز بهش عادت نكردم
اروم تر از قبل مى گم و نفس عميقى مى كشم و سعى مى كنم بغضم رو قورت بدم
من بايد الان به درسم توجه كنم
اون تنها چيزيه كه الان اهميت دارها-ام ، خب ب-بيا ادامه بديم
ايدن با ديدن حالم سعى كرد بحث رو عوض كنه و منم با كمال ميل به بحث قبلى برگشتم
ا-خب لويى بيا اين برگه سوالو با چيزايى كه بهت گفتم حل كن ، اصلا نمى خواد عجله كنى يا هرچى ، من اينجام تا بهت كمك كنم
ايدن با اطمينان گفت و برگه ى سوال رو جلوم گذاشت
با علاقه و هيجان به سؤالاى رياضى نگاه كردم و
حتى با ديدمشون هم راه حل ها به سرعت به ذهنم هجوم مياوردن و من اونارو به راحتى حل مى كردم
بعد از گذشت زمان كوتاهى ديگه حتى متوجه ايدن يا هرچيز ديگه اى اطرافم نبودم
فقط من بودم و چيزى كه با تمام وجودم مى پرستيدمبعد از حدود ٢٠ دقيقه برگه رو كامل روى ميز ايدن گذاشتم و دستام رو كشيدم كه خستگى كه از صبح تا حالا حمل مى كردم از بدنم خارج شه
وقتى به حالت أولم برگشتم ايدن رو ديدن كه با شوك و تعجب بهم خيره شده بود
چشمام گرد شدن و اب دهنم رو به سختى قورت دادم
نكنه همش رو اشتباه حل كردم ؟
ولى اين امكان نداره
من به جواب هام مطمئن بودم
-ا-ايدن
با لرزش گفتم و با اضطراب به چشماى خيره ى اون پسر نگاه كردم
چند ثانيه همونطور گذشت تا ايدن بالاخره دست از خيره شدن كشيد و به برگه ى توى دستاش نگاه كرد
ا-لويى ؟
-بله؟
سريع گفتم و به صورتش نگاه كردم
مى خواستم عكس العملش رو بدونم
ا-تو چطور اينقدر سريع اينارو كه من توى ٢٠ دقيقه بهت ياد دادم رو حل كردى؟ من توقع داشتم حداقل توى ١٠ تاشون مشكل داشته باشى
ايدن با تعجب گفت و دستاش رو روى سرش فشار داد
انگار نمى تونست اين جريان رو هضم كنه
-ايدن م-من فقط همون چيزايى رو كه گفتى انجام دادم ، تو دارى منو مى ترسونى
با شك گفتم و دستام رو روى دستاش كه روى سرش بودن گذاشتم و اونا رو پايين اوردم
اين كه من درسى كه بهم داده رو ياد گرفتم و سوالارو حل كردم بايد چيز خوبى باشه
ولى اون فقط گيج به نظر مى رسه
اينو با نگاه كردن به صورتش فهميدمهمونطور كه دستاش توى دستام بود به نيم رخش نگاه مى كردم
ا-لويى كسى تا حالا بهت گفته تو يه سوپرى؟
با تعجب نگاش كردم
-چيم؟
صورتم رو كج و كول كردم و بهش خيره شدم
با ديدن صورتم خنديد و يكى از دستاش رو از توى دستم بيرون كشيد و اونو روى صورتم كشيد و با اينكارش منم خنديدم و حالت صورتم رو درست كردم
ا-خب بذار برات توضيح بدم
با علاقه بهش خيره شدم و اون دوباره خنده ى كوتاهى كرد و دستش رو توى موهام كشيد و باعث شد نا خواسته چشمام رو ببندم و ناله كنم
من واقعا عاشق اين كارم
دست ايدن با حركتم متوقف شد و باعث شد چشمام رو باز كنم كه براى متوقف كردن حركت دستش بهش چشم غره برم ولى با ديدن حالت صورتش احساس كردم از درون داغ شدم
دوباره همون نگاه
همون خيره شدن عجيب كه بهم حس عجيبى مى دهدستش رو كه توى دستم بود رو فشار دادم كه اون از جاش پريد و سريع دستاش رو ازم دور كرد و بلند شد و ايستاد
ا-خب دا-داشتم توضيح مى دادم ، ببين لويى رشته ى من توى دانشگاه روانپزشكيه و من دركنارش درباره ى روانشناسى هم اطلاعات زيادى دارم و يه جورايى بهت بگم كه خوب خصوصيات ادما رو حدس مى زنم و تشخيص مى دم
ببين توى حالت عادى تو نبايد بتونى به اين سرعت ١٠٠٪ اين سؤالا رو حل كنى ، حداكثر كارايى يه ادم خيلى باهوش مى تونه بين ٦٠٪ تا ٦٥٪ باشه و خب بذار رو راست باشيم من تا حالا با كسى مثل تو برخورد نكرده بودم
مى ديدم از سنت بزرگترى ، عاقل ترى ، درك بالأترى دارى و كاراى زيادى رو مى تونى انجام بدى و هر دفعه به اين فكر مى افتادم كه تو قطعا نورمال نيستى و امشب با اين سؤالا مى خواستم يه جورايى از اين مطمئن شم و تو اينو به راحتى ثابت كردى
لويى تو باهوش نيستى فراباهوشى و من همين الان همينجا بهت قول مى دم ، نمى ذارم اين چيزى كه دارى هدر بره ، شده ساعت درست رو بيشتر مى كنيم تورو زود تر از موعد به امتحاناى دانشگاه مى رسوندم و تو بايد شانس اينو داشته باشى كه خاص بودنت رو به همه نشون بدى نه فقط به منايدن اينارو پشت سرهم گفت و با لبخند بزرگى بهم خيره شد
درست شنيدم؟
واقعا همه ى اون چيزا
اوه خداى من
من مى تونم خوشبخت تر از اينم باشم؟
از خوشحالى فقط تونستم از جام بلندشم و خودم رو از همون فاصله تو بغلش بندازم
اون با اينكه شوكه شده بود ولى سريع عكس العمل نشون داد و دستاش رو دور كمرم حلقه كرد و من خودم رو محكم تو بغلش فشار دادم
-ممنون ايدن ، ممنون ممنون ممنون
پشت سرهم مى گفتم و سعى مى كردم قطره هاى اشكم پيراهنش رو خيس نكنن و اونارو سريع با دستم پس مى زدم
ايدن با ديدن اين حركتم خودش رو كشيد عقب و دستام رو توى دستاش گرفت و اونارو دور كمرش گذاشت تا ديگه نتونم به صورتم دست بزنم و سرم رو توى اغوشش گرفت و گذاشت خودم رو خالى كنم
و من ازش ممنون بودم
از اين همه حمايتش
اين حس با ارزش بودنى كه بهم مى ده
از همه چيز
.
.
.
.
نبينم از اين دوتا كيوت خوشتون بياد هااا 😂😤
حالا نه كه خودم دوسشون ندارم 😂😐
نظر بديد 🙌🏻