"سلام، کیتی بوی." (پسره کیتی ای😐😂)
"خواهش میکنم، نگو."
"بهت که گفتم اون کاملا بهت میاد."
"خیلی دوست داری منو اذیت کنی، مگه نه؟"
"باید بگم نه، اما اینطوری دروغ گفتم."
"چطوری فهمیدی این منم که پشت خطه؟"
"شماره ت روی دستگاه مشخص میشه؟"
"و من فکر کردم که خاص هستم."
"عق."
"بی ادب."
"میتونم یه سوال بپرسم؟"
"معلومه."
"تو یه مرد پیر و داغون نیستی، درسته؟ یا از اونا که نوجوون هارو برای پول میدزدن؟ چون من نوجوونم و یجورایی شک دارم."
"چی؟"
"خبرا رو ندیدی؟ همه جا پخش شد."
"خدا. نه. لطفا! نمیخوام قیافه یارو رو بخاطر بیارم. خیلی داغون بود."
"اون یارو ممکنه تو باشی."
"هه هه خیلی بامزه بود."
"تاحالا خودتو تو اینه نگاه کردی به هر حال؟ منظورم اينه كه نميخوام رفيق تلفنيم به خاطر اينكه پليس ها نميتونستن فرقش رو با يه پيرمرد ترسناك تشخصي بدن ، دستگير بشه. "
"ازت متنفرم."
"منم دوست دارم کیتی بوی!"
**************
اینم چند قسمت امشب ^_^
Love You All~ Dilan
YOU ARE READING
Hotline Launder(Persian Translation)
Short Story"خشکشویی کوییک کلین! وقتی چیزی کثیف باشه ما تمیزش میکنیم، ملیسا صحبت میکنه." "اه..." "سلام؟.." "من از یه دختر کیوت شماره تلفنش رو خواستم و این چیزیه که اون به من داده." #1 in short story Book 1 From Texts And Calls Series Original Story By: @taledust