ذره به ذره ی احساساتم زیر بار تاثیرات لوهان دستخوش تغییر شد.
هفت روز کامل هر ساعتمو با لبخند های پسری با موهای یخی سپری کردم.
بیست و چهار ساعت هر هفت روز رو بی اختیار به یادش بودم و در موردش فکر میکردم.من یه دیوونم ولی رفته رفته بیشتر از قبل دارم بهت دلبسته میشم لوهان.
شاید حرف مادام درست باشه... من یه ابلهم ولی اگه این جهالت بخاطر دوست داشتن تو باشه حاضرم با تمام وجود جهالتمو بپذیرم...!
بعد از آغوش محکمی که روز اول زخمی نشدن لوهان هدیه گرفتم کم حرف تر شدم، ولی اون هر لحظه درخشان تر از قبل میشه...
درخشان تر.دلنشین تر.دوست داشتنی تر...
هرچند که میدونم اینهمه آرامش و احساس خوب برای زندگی طلسم شده ی ما زیادیه .حتی با اینکه میدونم این آرامش قبل از طوفانه: ولی میخوام با تمام وجودم از این نسیم دلنواز و آروم لذت ببرم.
روزها، من منجی تو از زخم های چندین ساله و عذاب آورت ,
و شبها، همون من, پناهنده ی آغوش امن و مهربونت...
◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️
:(( لوهانی))
: ((هوم؟))
:((چرا تو این آلبوم هیچ عکسی از دوران بچگیت نیست؟))
:((همشو سوزوندم.))
:((و چرا؟))
:((خودتو جای من بذار.از دیدن عکسهای نوجوونیت با موهای سفید لذت میبری؟))
:((مگه چند ساله که موهاتو این رنگی میکنی؟))
:((رنگ؟!!...من هیچوقت موهامو رنگ نکردم.))
:((پس موهات...))
:((بعد از یه مدت سفید شدن.))
:((باور نمیکنم!!))
:((نزدیک یه ماهه هر روز جلوی چشمتم.تا حالا دیدی رنگ ریشه ی موهام به سیاهی بزنه؟))
:((نه...))
این یه نه با چندین معنای متفاوت بود...
نه ندیدم...
نه باور نمیکنم...
نه نمیخوام باور کنم...!!!
تصور حال و روزت هر لحظه بیشتر از قبل، داره مرز های تخیلم رو تحت فشار قرار میده...
ده سال یه بدن خسته و خونین و مالین....
ده سال سازش با موهایی که هر روز برف بیشتری روشون مینشینه...
ده سال یه صورت بدون لبخند...
یه صورت زیبای بدون لبخند...
YOU ARE READING
GLAMOR
Fanfictionنام: طلسم زوج: هونهان، سولی ژانر: رمنس، درام، تخیلی تعداد قسمت: ۳۵ وضعیت: تکمیل شده✅ ᯽᯽᯽ خلاصه: پدر سهون تصمیم به ازدواج مجدد میگیره و همسر جدیدش دو پسر هم سن و سال سهون داره . سهون خوشحال از این تصمیم پدرش فکر میکنه آرزوی خانوادهی خوشبخت و پر جمیع...