پله هارو دوتا یکی تا راهروی طبقه ی دوم طی میکند تا به رختکن پسرها برسد . به ساعتش نگاه میکند . هنوز ده دقیقه فرصت هست . به سمت در آهنی کمدش میرود و لباس ها و کفش فوتبالش را بیرون میکشد .
''دفعه ی بعد دیر بیای سره تمرین اخراجی لادسِن !''
این حرفی بود که استاد رالف وقتی فقط پنج دقیقه دیر به تمرین رسیده بود گفت .سره کلاس آزمایشگاه ، دیوید فاکس همه ی نمونه هاشو بهم ریخت ... برای همین مجبور شد اونارو از اول مرتب کنه ... اد برای هر دقیقه ای که اضافه سره کلاس مونده بود به دیوید لعنت فرستاد ... هیچوقت خصومت دیوید رو نسبت به خودش نفهمید ... دیوید فاکس آخرین پسریه که اد حاضره باهاش دربیوفته .
گره ی کفششو سفت میکند و از جایش بلند میشود . پنج دقیقه گذشته بود و پنج دقیقه ی دیگر حتما باید سره تمرین رالف باشد .
_ هی لادسن...جایی میرفتی؟
اوه نه !!...دیوید فاکس با چهار نفر از پسرهای قلدر دبیرستان وارد رختکن شدن . نفس اد واسه لحظه ی متوقف شد . رفت جلو با امید اینکه کنار برن و بزارن رد شه ... اما دیوید دستش رو روی سینه ی اد گذاشت و به عقب هلش داد .
_ فاکس...برو اونور عجله دارم...
اد سعی کرد جرئتش را حفظ کند .نیشخند کنار لب دیوید بیشتر شد .
_ قرار داری لادسن ؟ طرف دختره یا پسر؟
همه ی اونا به جز اد بلند خندیدند . این دقیقا کجاش خنده داشت ؟ ( اد با خودش گفت )
یکی از اونها که بلندتر از دیوید بود و قیافه ای شبیه خوک داشت گفت : معلومه که پسره...حتما تیموتی آدامز خودمونه !
و دوباره همشون خندیدن . انگار قرار داد بستن که بعد از تموم شدن هر حرفشون بخندن ... هر کس بلندتر خندید اون برندست !تیموتی یکی از اعضای تیم اد بود اونا فقط یکم صمیمین...اونم برای اینه که یکساله هم تیمی ان .
_ لادسن اگه واسه دوست پسرت رفتی توی تیم بهتره بکشی کنار...
دیوید گفت .چند دقیقه از تمرین گذشته بود و اد حدس زد که کارش تمومه . اد که تا اون لحظه ساکت مونده بود با نفرت به دیوید نگاه کرد و گفت : چرا داری اینکارو میکنی فاکس ؟ ....''فاکس رو محکم و کشیده گفت''
حالت صورت دیوید تغییر کرد...حالا جدی و عصبانی به نظر میومد . از در فاصله گرفت و به اد نزدیک تر شد . اون چهار نفر هنوز هم به در تکیه داده بودن .
_ تو جای یه نفرو اشغال کردی لادسن...من باید کاپیتان تیم باشم .ابروهای اد ناخوداگاه بالا رفتن . اما دیوید که حتی عضو تیم هم نبود .
اد نمیدونست این جسارتو از کجا آورده که جلوی گنده ترین پسرای دبیرستان به دیوید گفت : هرکس اونجاییه که لیاقتشو داره !
اما بلافاصله بعد از گفتنش پشیمون شد .
عصبانیت بیش از حد دیوید از صورتش مشخص بود...اون به اد حمله کرد و اون رو روی زمین خوابوند .
_ میدونی لیاقتت چیه لادسن؟
YOU ARE READING
The icy boys
Science Fictionعشق ما توی دهه ی هشتاد نتیجه ای نخواهد داشت . پس ما زندگیمونو توی دهه ی هشتاد متوقف میکنیم تا اون رو دوباره و در یک دنیای جدید شروع کنیم . در زمانی که مردمش بتونن ما و عشقمون رو بپذیرن . چون مردم اینجا نمیتونن باور کنن دو تا پسر هم میتونن عاشق ه...