N i n e

4.4K 158 41
                                    


"من خوبم..."دروغ گفتم و نفسمو دادم بیرون.می دونم لویس تهدیدی رو که کرد عملی می کنه و نمی خوام ریسک کنم و دوباره مثل اون موقع لمس بشم.

"مطمئنی؟"پرسید،خودشو ازم جدا کردو تو چشمام نگاه کرد.چشمای سبز روشنش پر از نگرانی شده بود و می تونم تو روش بهش بگم.می خوام همین الان همه چی رو بهش بگم اما نمی خوام لویس بهم صدمه بزنه.

"آ..آره من خوبم."گفتم و به زمین نگاه کردم و کنارش زدم و ازش رد شدم.هری فقط حرکت کردن منو نگاه کرد.می دونم قبل از اینکه ما با هم یه کارایی بکنیم احتمالا منو یکم تنها میذاره.به اتاق نشیمن رفتم و اون و لویس دنبالم اومدن.

"آره،تو اوکیی لاو؟"بلند پرسید تا هری صداشو بشنوه،پوزخند تاریکی زد چون خودش دقیقا می دونست باهام چی کار کرده.برای زندگیم می ترسم.من هرگز نمی تونم چشمامو ببندم و بگم هیچ اتفاقی نیافتاده.

هیچ حرفی نزدم،موبایلمو برداشتم و به سمت پله ها دویدم و به حموم اناق هری رفتم.درو بستم و قفل کردم و بهش تکیه دادم و پاهامو تو خودم جمع کردم و بازوهامو دور پاهام حلقه کردم و صورتمو توش قایم کردم،اشکام از صورتم پایین می اومدن.نمی تونستم گریمو تموم کنم.از همه چیز می ترسیدم و احساس اینکه نمی تونم به کسی اعتماد کنم رو داشتم.

حدود 30 مین بعد کسی اروم به در ضربه زد.یخ زدم،ترسیدم از اینکه ممکنه لویس پشت در باشه.

"کیتن؟"یه صدای عمیق با لحجه ی بریتیش که منو صدا می زد رو شنیدم و بلافاصله فهمیدم هریه.

"دارم از حموم استفاده می کنم ددی یه کم دیگه میام."دروغ گفتم.

"اوکی پرنسس.هر وقت که بخوای من آمادم."پچ پچ کرد و می دونم داره درمورد سکس حرف می زنه.

خودمو از فکر اینکه دوباره سکس داشته باشم جمع کردم.نه با هری در کل دارم میگم.من می ترسم،به اجبار کاری رو انجام دادم که نمی خواستم اتفاق بیوفته و مثل یه شی بی ارزش رها شدم.بهتره که هری بدونه چه اتفاقی افتاده اما،مسئله اینه که چی طوری بهش بگم؟

بلند شدم و خودمو تو آینه نگاه کردم، اشکامو پاک کردم و سعی کردم نورمال به نظر برسم.درو باز کردمو به اتاق خواب هری رفتم و پیداش نکردم و وقتی که داشتم به سمت تخت می رفتم دو تا دست بزرگ دور کمرم حلقه شدن.یهپ از جام پریدم،از اینکه حتی نمی دونستم کی ممکنه پشت سرم باشه بیشتر نی ترسیدم اما بعد صدای خنده ی هری رو از شنیدم و از روی راحتی آه کشیدم.

"یه ذره عصبی ای اینطور نیست؟"پرسید و موهامو یه طرف شونم برد و گردنمو شروع کرد به مکیدن،اما وقتی جای کبودی رو دور گردنم دید از کاری که می خواست انجام بده دست نگه داشت.

"وات د فاک؟این چیه اَبی؟"پرسید و منو برگردوند مت خودش و کاری کرد سرمو به عقب خم کنم پس اون می تونست یه ویو ی کامل از گردنم داشته باشه و اون ظاهرا داشت جایی که لویس گردنمو گرفته بود و تقریبا نزدیک بود خفم کنه رو بررسی می کرد.لباسمو بالا زد و رو زانوهاش نشست،کبودی هایی که لویس همه جای رون پام بوجود اورده بود و دید.

"من اینکارو نکردم.کی این کار فاکی رو باهات کرده؟من یه اسم فاکی اونم همین الان می خوام."غرش کرد و رو پاهاش ایستاد،از بالا خیره بهم نگاه می کرد اما من نمی تونستم تو چشماش نگاه کنم پس به پاهامون نگاه کردم.وقتی حرفی نزدم انگشت اشارشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد پس اون می تونست اشکایی که از صورتم پایین می اومدن رو ببینه.چاره ی دیگه ای ندارم پس بهش میگم.اون کبودی ها رو دیده و چیزی برای پنهون کردن باقی نمونده.

"من...من مورد تجاوز قرار گرفتم.."نفسمو بیرون دادم،خجالت می کشیدم از اینکه اجازه دادم این اتفاق بیافته اما یزی نبود که بتونم جلوشو بگیرم.اون خیلی قوی بود.

"کی؟!لویس؟من اون حرومزاده رو می کشم و کاری می کنم به نظر یه تصادف بیاد."قسم خورد،سویچ ماشینو از اتاق لباسایی که کنار تخت بود برداشت.بعد وقتی درد و تو چشمام دید ،سویچو سرجاش برگردوند منو کشید تو بغلشو تنگ تر از هر زمان دیگه ای بغلم کرد و یه بوسه روی پیشونیم گذاشت.

"نگران نباش بیبی گرل،من الان پیشتم و ازت محافظت می کنم."مطمئنم کرد.وقتی من صورتمو تو سینش قایم کردم و هق زدم اون پشتمو می مالید بعد احساس کردم دستشو زیر سر و پاهام گذاشت و بلندم کرد.منو به خودش نزدیک کرد .سرمو بوسید و ما تو سکوت کنار همدیگه دراز کشیدیم.سکوت خوبی بود.داشتن اون کنارم وقتی منو بغلش گرفته خیلی خوبه.من میدونم جام تو بازو های اون امنه و همه چیز اوکی میشه.

"امیدوارم از اینکه ما میک لاو نکردیم عصبانی نباشی."نفسمو بیرون دادم،امیدوارم اون در این باره ناراحت نباشه.به سمتش برگشتم.لبخند زد،کاری کرد بدونم همه چیز اوکیه.

"اوکیه،من عاشق اینم که باهات اینجا دراز بکشم.اشتباه برداشت نکن،سکس به صورت فاکی ای عالیه،اما دراز کشیدن کنارت،محافظت کردن ازت باعث میشه احساس بهتری داشته باشم."گفت و موهامو پشت گوشام گذاشت و خم شد تا منو ببوسه.اون یه بوسه احساسی بود.

کنار کشیدم و به چشماش نگاه کردم.

"می تونی کاری برام انجام بدی؟"پرسیدم،از اینکه چی می خواد بگه لبمو گاز گرفتم.

"هر چیزی،بیبی."

"باهام میک لاو کن.کاری کن لویسو فراموش کنم و لطفا کبودی هاشو مال خودت کن.نمی خوام نشونی ازش روم باقی بمونه."گفتم،صدام پر از خواستن و نیاز بود.بهش نیاز دارم و پس هری ام همینطور.

❌❌❌

دوستان عزیز
من هر وقت که بتونم و وقتشو داشته باشم اپ میکنم ولی اگه دیر شد بدونین که همون 5شنبه اپ میشه😊

اونایی ام که روحن خواهشا اون ستاره ی اون پایینو لمس بفرمایند،چیزی ازشون کم نمیشه...😒

کامنت و رای یادتون نره😄
حتی شما روح عزیز😒

قلبم یادتون نره❤

All The Love
Taranom

Daddy //HS (+18)Where stories live. Discover now