جیمین به اوج میرسه و اسم یونگی رو داد میزنه،ترکیب دهن یونگی روی عضوش و انگشتاش که با سرعت به پروستاتش ضربه میزنن،باعث میشن کنترل خودشو از دست بده.یونگی با شنیدن صداهای بلند جیمین،به این فکر میکنه که واقعا ممکنه یه نفر بیاد دم در که ببینه چه خبره،ولی نمیتونه به جیمین بگه و فقط،صحنه رو به روش رو تحسین میکنه.
جیمین کم کم کنترل خودشو به دست میاره و "هیونگ" طولانیای ناله میکنه،هردوتا پاش میلرزن و موج های لذت توی کل بدنش،پخش میشن.یونگی هنوز هم عضوش رو توی دهنش نگه داشته و بدون اعتراض،میمکه و با انگشتاش پروستات جیمین رو میماله.
"بسه،بسه،"جیمین که نمیتونه دیگه تحمل کنه،پاهاشو بالا میاره و زمزمه میکنه.
یونگی آخرین ضربه رو به پروستاتش میزنه و انگشتاش رو از پسر جوونتر بیرون میاره و سرش رو عقب میبره.
جیمین،وقتی تماس انگشتای یونگی رو از دست میده،ناله میکنه،نفس نفس میزنه،چشماش بستهن و سرش به یه طرف کج شده.یونگی کف اتاق میمونه و از زیبایی جیمین،که کاملا بیحال شده،لذت میبره.خیلی دوست داشت میتونست گوشیشو برداره و ازش عکس بگیره،البته اگه عجیب یا تجاوز به حریم خصوصیش نبود.
یونگی بلند میشه و سریع دستاشو میشوره و وقتی برمیگرده،جیمین هنوز روی مبله،پاهاش رو بالا کشیده و خودش رو بغل کرده و نفس کشیدنش به حالت عادی برگشته.
"سانشاین،خوبی؟"یونگی میپرسه و دستشو آروم بین موهای جیمین میبره و موهایی که روی پیشونی مرطوبش ریختن رو عقب میزنه.
جیمین سرشو به دست یونگی تکیه میده و با حرکت سرش،تایید میکنه و با رضایت کامل به یونگی زل میزنه."خیلی...دیوونه کننده بود."
یونگی میخنده و چشمک میزنه، "تخصصمه."
دهن جیمین باز میشه و چند ثانیه بعد با کمک دستش،صاف میشینه و باکسر و جینشو میپوشه و سریع دکمه ها زیپش رو میبنده.
یونگی با علاقه به جیمین،که لباساش رو میپوشه،نگاه میکنه و وقتی حرکات آروم و بیحال پسر جوونتر رو میبینه،میخنده.
جیمین،وقتی صدای خنده یونگی رو میشنوه،سرشو بالا میبره و وقتی تحسین و علاقه یونگی رو از نگاهش میفهمه، ضربان قلبش بالا میره.سریع بلند میشه و باعث میشه سرش گیج بره،ولی تعادل خودش رو حفظ میکنه و لبای پسر بزرگتر رو به دام میندازه و زبونش رو توی دهنش میچرخونه و مزه خودش رو احساس میکنه.
"واو،واو،واو چیکار داری میکنی؟"یونگی هلش میده ولی وقتی میبینه که جیمین توی وضعیت گیج خودش،به یه چیزی گیر میکنه و نزدیکه که بیوفته،آرنجش رو میگیره و محکم نگهش میداره.
جیمین سرخ میشه و به پایینتنه یونگی اشاره میکنه،"تو کمک لازم نداری؟"
یونگی سرشو تکون میده،"شمارتو بهم دادی.چیزی که میخواستمو گرفتم،توهم همینطور.لازم نیست جبران کنی."
YOU ARE READING
Out Of My System | Yoonmin | Persian Translation
Fanfictionیونگی از رابطه های یک شبه خوشش میاد و درکشون میکنه. چیزی که درکش نمیکنه، اینه که چطور یه بچه که احتمالا زیر سن قانونیه، سر از آغوشش در آورده و درمورد شکست عشقیش، حرف میزنه. چون مطمئنه (و اگه به نظرتون داره اشتباه میکنه حتما اصلاحش کنین) که وقتی به...