#part123
ادی اومد از پله ها بره بالا به سمت اتاقشون که من یهو از پشت پله ها پریدم جلوش《سلام،دماغ قشنگه 》بیچاره سکته کرد.دستشو گذاشت رو قلبش به دیوار تکیه داد《جیزززس...》زدم زیر خنده.یکی محکم زد پس کلم《چتهههه!شوخی بودبابا.سافت شدیا!قبلا استقبال میکردی ازین کارا》دستشو به نشانه ی تهدید بالا برد《میخورمتا!اعصاب ندارم الان 》زدم زیر خنده.پوکر فیس نگام کرد.نگاهش یه جوری بود که ترجیح دادم نیشمو ببندم.حق داشت با چیزایی که من شنیدم گیر بدی کرده بود.ترجیح دادم به روش نیارم که شنیدم حرفاشونو《خیلی خوب بابا!معذرت حالا》سیگاری از توی جیبش در اورد و روشنش کرد گفت《خدا تو رو امروز سحر خیز کرده که اصلا من حرف بزنم بات خالی شم...》طوری رفتار کردم که انگار نمیفهمم راجب به چی حرف میزنه《من که نمیفهمم منظورت چیه ولی اره من فرشته ی نجات همم اصن.خدا حفظم کنه برا بابام》پکی به سیگارش زد و خندید.با هم به سمت محوطه بیرون ساختمون رفتیم.روی صندلیای کنار حیاط نشستیم.
توی سکوت سیگارشو دود میکرد.کلافه شدم از سکوتش《گااااد...منو اوردی دود بدی به خوردم؟بنال دیگه...》
فیلتر سیگارشو انداخت زمینو زیر پاش له کرد《دیشب تا صبح کلی فکر کردم... تصمیم گرفتم از نات خاستگاری کنم》چشام چهار تا شد.ذوق زده از جام پریدم《ریییلیییی؟》اصن ذوقمو ندید انگار ادامه داد《بعد کله ی صبح باید گامورا بیاد در اتاقمو بزنه بیاد بهم بگه عاشقم شده!ینی فقط باید بگم وات ده فاک!》دوباره باهمون لحن گفتم《ریییلیییی؟》با پاش لگد الکی زد به کنار پام《درررد!هی ریلی ریلی!اوردمش مثلا باش دردو دل کنم..اره دیگه ریلی!نه پ اسکلم ساعت کله ی صبح دارم تست میکنم هنوز میتونم دروغ بگم یا چی》خندم گرفت ولی خودمو کنترل کردم《این که خیلی خوبه》 یه جوری هنگ نگام کرد 《ینی اون قسمت اولی که گفتی،خاستگاریو اینا!قسمت دومش جز خونو خون ریزی چیزی نیس》رفتم تو فکر نشستم کنارش.《چت شد؟》《هیچی هر چی فکر میکنم بش به گوش پیتر یا نات برسه دو طرف خون بپا میشه.》《کوفت الانوقتفکر به این چیزاس؟》《خب به چی فکر کنم》《فکر نکن نابغه،الان باید یه جوری مطمئنم کنی از کاری که میخوام بکنم!》《مگه مطمئن نیستی؟》ضربه ای محکم به پیشونیش زد و رو به اسمون گفت《گاد کیل می!استرس دارم لامصب!یه چیزی بگو ارومشم》با دو دستم شونه هاشو ماساژ دادم《ایزی تایگر!بابا تو عاشقشی اون عاشقته!از چی میترسی؟مطمئن باش همه چی خوب پیش میره》《اگه وحشت کنه چی؟》《بانو رومالوفو وحشت ؟چرت نگو بیبی،اصن به نظرم اون منتظره تو خاستگاری کنی!》《جان من؟》《مرگه تو!》دوباره زد پشت کلم《عهه!خوشت اومده ها!》《درد!》بعد زد زیر خنده《خدایی کارت درسته کلی اروم شدم》《اره من اصن اسم وسطتم ژلوفنه》از جاش بلند شد و گفت《حالا پررو نشو!گمشو بریم یه چیزی کوفت کنیم!باید چاقو چلت کنم قراره بری معامله کنی با اون کایسیه عنتر》با خنده دنبالش راه افتادم
![](https://img.wattpad.com/cover/177669581-288-k274196.jpg)