chapter 43

999 174 209
                                    


قبل از شروع چپتر جدید یه عر کوتاه بزنیم به مناسبت پست لیام😍😭
پسرام مادریدنننن با همممم💙❤

خب دیگه همینا بود😐
ووت و کامنت یادتون نره
این پارت‌هم اسمات داره، نگین نگفتم!
.
.
.

"انقد بهم زل نزن"

"چی؟ من زل نزدم!" گفت درحالی که نگاهش هنوزم رو لوکا بود.

لوکا یه تای ابروشو بالا انداخت و سئوالی نگاهش کرد.

"چرا از من انقدر بدت میاد؟" گوشه‌ی صندلی تو خودش جمع شد.

"اینجوری مثل پاپیای مظلوم نگاهم نکن" چشم‌غره‌ای به خودش رفت بابتِ افکاری که تو سر امگا انداخته "من از تو بدم نمیا"

"دروغ میگی. تو هرزمان دلت بخواد میای پیش من و بعد دوباره همین آلفای اخموی سرد میشی" گفت و لب برچید. شاید درحالت عادی هیچ‌وقت همچین رفتاری از خودش نشون نمیداد اما به دلیل هورمونای خارج از تعادلِ بدنش، حساس‌تر از همیشه با مسائل برخورد میکرد.

لوکا آه عمیقی کشید و دستاشو باز کرد "بیا اینجا"

"نموخوام" هری با حالت لوسی گفت و لوکا خودشو لعنت فرستاد که حامله‌ش کرده.

ولی درست همون لحظه کالسکه‌چی، سنگی رو ندید و با سرعت از روش رد شد و باعث شد امگا ترسیده، جیغ کوتاهی بکشه و خودشو تو بغل آلفا بندازه "تو میخوای اون بمیره! واسه همینم به اون گفتی اینجوری برونه"

"گاد چطور میتونی انقد لوس شده با...اوه پسر! ببخشی. باشه؟ فور د فاکز سیکز چرا داری گریه میکنی الان؟؟" با کلافگی پسر کوچیکترو ناز کرد وقتی شلوارش توسط اشکای اون خیس شدن.
_سرشو رو پای لوکا گذاشته_

با نوازش موهاش، هری کم‌کم آرومتر شد و به خودش جرئت داد به لوکاس نگاه کنه "باز چیه؟"

"چرا ازشون بدت میاد؟"

" 'ازشون'؟ "

ریز خندید "نمیدونم. حس میکنم دوتا باشن"

"اوه. بدم نمیا فقط..." نمیتونست چجوری جمله‌شو تموم کنه. وقتی بیشتر بهش فکر میکرد، واقعا دلیلی نمیدید که اون مدلی با جفتش برخورد کنه.

بهرحال خودش که خودشو حامله نکرده! یه طرفِ این قضیه، مقصر، خودشه "نمیدونم. شاید گیج شده بودم اون لحظه. چیزی نبوده که توقعشو داشته باشم"

سری به نشونه تاسف تکون داد و با انگشت زد تو پیشونی آلفاش. کاری که باعث شد لوکا با چشمای گرد شده نگاهش کنه، چند بار دهنشو مثل ماهی باز و بسته کنه و نهایتا فقط بتونه بگه "تو منو زدی!"

شیطنت‌آمیز، صدای تاقی با زبونش دراورد و چرخید و صورتشو به شکم تخت آلفا مالید. چشماشو بست و اجازه داد جفتش در آرامش به بقیه کتابش برسه؛ البته اگه بتونه اون 'تو سری خوردن' رو هضم کنه.

Friends with complication (Completed)Where stories live. Discover now