Do You Remember?

2.5K 218 20
                                    


جونگ کوک اروم از پله های خونه رفت بالا بالاخره به اتاقش رسید در اتاقو باز کرد
نفس عمیق کشید... اتاق بو همیشگی میداد
بوی جورابای گندیده و خوراکیای نفسه نیمش
به عین میگن مادر که اصن به هیچ جاش نیست تو چ گوهی میخوری
البته اگه ازون عنتر زمینی فاکتور بگیریم
با هزار زحمت بالاخره چیزی که میخاستو پید ا کرد
جونگ کوک:دوربین سکسی لنتی... حیف یادم رفت ببرمت فق بخاطر تو برگشتم میفهمی هومممم؟
و لبشو برای بوسه فیک با دوربین جلو برد
مادر جونگ کوک:پسر....
جونگ کوک یه ثانیه سر جاش خشک شد ولی بلافاصله دوربینو پشتش قایم کردو خندید
جونگ کوک:کاری داشتی مامان؟
مادر جونگ کوک:عا میخاستم بگم... برای شغلت جایی در نظر داری؟
جونگ کوک:راستش اره... میخام احتمالا با یه کمپانی برای عکسانی قرار داد ببندم
مادر جونگ کوک:عااو این خیلی خوبه
جونگ کوک:درسته
و خنده خجالتی کرد
مادر جونگ کوک:عزیزم یچیز دیگه هم میخاستم بهت بگم.... راستش تو این پنج سال منو و استیو یکم وا تو ینی واسه جایی که توش واسه خدت داشته باشی پول جمع کردیم
سرشو انداخت پایین ادامه داد
باور کن تا یکی دوسال دیگه به اندازه کافی میشه که یه عکاسی برات خدت باز کنی ببخش اگه زیاد نتونستیم چیزایی که میخایو فراهم کنیم
جونگ کوک:مامان
و با چشای اشکی بغلش کرد
در حالی که مادر پسر در بغل همه خیلی احساسی اشک میریختند
ذهن جونگ کوک:الان با پولایی که خودم جمع کردم میرم عشقو حال هممم
عما یک عان صدای تیرکس مانندی از سالن شنیده شد
استیو:ژون کوووووکککک
جونگ کوکم با شناختن صدا از بغل مادرش اومد بیرونو از پله ها به عجله پایین دووید طوری که دوتای اخرو با کون زمین خورد
ولی دوباره بلند شدو شبی عز عین عروس هندی پرید رو استیو
جونگ کوک:پدرمممممم
استیو:پسرممممم
( یاد اون فیلمه تو شبکه پویا افتادم چی بود کاراگاه نجار/:؟)
بعد از این که باهم روبوسی کردن استیو شروع کرد
استیو:بگو ببینم چندتا مخ زدی
جونگ کوک:چشاشو ریز کرد*مخ چیه من فق درس میخوندم
بعد که مادرش از دیدشون خارج شد
جونگ کوک:شونزده تا
استیو:عوففف باباع پسر خدمی
بعد باهم های فایو زدن
جونگ کوک:خااب در نبود من با مامانم چیکار کردی
استیو:هرکاری باید در نبود تو میکردیم
جونگ کوک:ععع بگو دیگ...
مادر جونگ کوک:بیاین ناهار امادس
مادر جونگ کوک با چ‌شای برزخی گفت
استیو از لای دندوناش غرید
استیو:قرار بود حواست باشه حرافامونو نشنوه
جونگ کوکم با طابعیت از استیو غرید
جونگ کوک:میدونی که یهو ظاهر میشه
بعد هردو با خنده از رو مبل بلند شدن به سمت اشپزخونه رفتن
.
Jimin ver.
از همون اول که وارد خونه شدم با جنی دعوام شد
دختره بی تربیت کل اتاقو جارو کرد با اون فضولیش
جنی:سر من داد نزنااااا
جنی داد زد
جیمین:بت یاد ندادن فضولی نکنی باباااا لا تجسسُ
جنی:برو باباا
جیمین:بی ادب چرا رفتی تو اتاق کارم خاب
جنی:اونجا که اتاق جقته
جیمین:عع ععععع
جنی :راس میگم دیگه کل لبتابتو پورن پر کرده اونم هر نوعیشه گیششششش
جیمین:ببند دهنتو
بعد دمپایی بدست دنبال جنی دویید
جنی:دستت بم بخوره به خاله میگمممم
در حالی که عین سگم میدویید گفت
یهو جیمین متوقف شد
جیمین:جنی عزیزم
جنیم با پوزخند مغرورانه جلوش واستاد
جنی:ببین حداقل به پیشنهادم گوش کن
جیمین اخم کرد:برو بابا  پیشنهادای تو عین خدت ریدمانم میخای بمنم انتقال بدیشون
جنی دهنشو باز کردو با صدای نسبتا بلندی داد زد
جنی:خاللللل....
ولی قبل از اینکه حرفش تموم بشه دهنش توسط جیمین قفل شد
جیمین:باشه باشه بگو غلط کردممم
جنی:ببین تو الان مردی شدی رفتی دانشگاه علانم میخای واسه خدت کار پیدا کنی درسته؟
جیمین:درسته
جنی:و امسال بیستو چارسالت میشه درسته؟
جیمین:عاره
جنی:خاب ببین هانی تو الان اصن به پورن احتیاجی نداری و من میخام اونارو به همکلاسیام بفروشم از هر کودومم که پول گرفتم پنجا پنجا نصف میکنیم.. حله؟
جیمین:
جیمین:گمشو بینیم باو میخای گنجینه های منو بفروشی برو تا ادبت نکردم
جنی:میرم به خاله میگماااا
جیمین:منم میگم همشون کار تو بوده تو این پنج سالی که نبودم
جنی:
جنی:ازت بدم میاااد
بعد گریون به سمت اتاقش رفت
جیمین:همینه پارک جیمین عین ابهت توعه همه از تو میترسن
و درحالی که به سمت اتاقش قدم میزد
یک عان چشمش به یه چیز سیاه میفته
جیمین:اون چیه
و با چشای ریز نگاه کرد
همون چیز سیاه یهو بالاشو باز کرد تو هوا پرید
جیمین:
جیمین:سوووسسسسسک مااااامانیییی
و به سمت اشپزخونه پیش مامانش دویید
.
Jackson ver
درحالی که تو تاکسی به سمت خونه جدیدم میرفتم از پنجره به بیرون نگاه کردم
کره جای قشنگی بود ولی من احمق بخاطر اون دوتا احمق اونجارو ول کردم ک بیام اینجا یه بار دیگه باز کنم
ولی هرجور در نظر میگرفتم یه نوع پیشرفت بود
در حالی که تو فکر بودم گوشیم زنگ خوردم
از تو کاپشنم در اوردمو به اسمش نگاه کردم
ناشناس بود با بیخیالی وصل شدم
سلام اقای کیم*
جکسون:عاا اقای چو شمایید الان دارم میام پیشتون
چو:نه صبر کنید بخاطر همین زنگ زدم راستش یکم اینجا به مشکل بر خوردیم پایه یکی از ستونا توسط بازرس تایید نشده و باید میل عوض شه و راستش خاب این یه دوروزی طول میکشه بعد اون کامیون بار میاد میخاستم بهتون اطلاع بدم و بگم متاسفم
جکسون:عامم. خاب باشه من میرم یجای دیگه مطمعنین تا دو روز دیگه امادست؟
چو:بله اقا
جکسون:هوفف باشه مشکلی نیست ممنونم که اطلاع دادید
بعد تماسو قطع کرد
جکسون:حالا کجا برم.. کودوم هتل
و دوباره تلفنش زنگ خورد
جکسون:بله کوک
جونگ کوک:کجایی؟ رسیدی خونت؟
جکسون:عا نه یه مشکلی پیش اومده باید دوروز یجا دیگه واستادم... عام تو هتل خوبی میشناسی که برم
جونگ کوک:اره... چی نه واستا ببینم مگ از رو جنازه من رد شی
جکسون:ینی باید بکشمت؟
جونگ کوک:دور بزن بیا خونه ما
جکسون:عام خاب
جونگ کوک:بیا دیگه از فردا باید دنبال کار بگردم جیمینم همین طور بیا کمکمون کن به جیمینم میگم بیا
جکسون:خیل خوب باشه تا نیم ساعت دیگه اونجام
بعد تلفنو قطع کردو به سمت راننده خم شد
جکسون:اقا لطفا به ادرسی که میگم برید باید دور بزنید
و نیم ساعت دیگه جکسون که توسط مادر جونگ کوک فشرده میشد وارد خونه شد
بعد بازرسی و وارسی توسط مادر جونگ کوک به سمت اتاق جونگ کوک رفتن
جکسون:میگم ک...
جونگ کوک:هوم؟
جکسون:بابات چق مو داره
جونگ کوک:عاره بابا کوچیک بودم بم میگف میخاد اندازه راپونزل بلند کنه موهاشو
جکسون ابروهاشو بالا انداخت
جکسون:چ جذاب
جونگ کوک:خاب تا تو به اون اسناد مسخرت واسه بارت برسی من میرم یچیزی پیدا کنم بخوریم جیمین الاناس ک بیا...
و صدای زنگ در اومد
جونگ کوک موتوری از در زد بیرون
و چند لحظه بعد جیمینم کنار جونگ کوک ظاهر شد
جکسون:ببینم شما دوتا ست زدین؟
جونگ کوک:عا یادم رفا بت بگم لباستو در بیار
و از رفت سمت کمدشو هز توش بافت ابی روشنی که با جیمین ست زده بودو واسه جکسون پرتاب کرد
تقریبا پنج دیقه بعد هر ستا با لباسای ابی شلوارای مشکی ست درحالی که پپسی بدست بودم کلشون تو کون لبتاب بود
تنها فرقشون رنگ موهاشون بود که جیمین دوباره بلوند جونگ کوک قهوه ای روشن و جکسون.... طبق معمول مشکی
جونگ کوک:هی جیمین
جونگ کوک:گفتی درخاست مدلینگ میدی دیگه این شرکته مدل میخاد
جیمین:عا عاره بده ببین.. بلک استار.
جکسون:عینکه خیلی معروفه
جونگ کوک:راس میگه بری اون تو معروف میشی
جیمین:باشه درخاست میدم
و سمت باکس برای ارائه مشخصات رفت
جونگ کوک با لبتاپ جیمین مشغول کشتن شد
جونگ کوک:پیدا کردممممم
جیمین و جکسون:چیح؟
جونگ کوک:ستا جا عکاس لازم دارن بیت ان کرون و میکس دت و استارباکس که زیر مجوعه بلک استاره
جیمین:خاب کودمشونو دوس داری
جونگ کوک:به هرستا میدم یکیو شاید قبول شم
جکسون:اگه هرستارو قبول شدی چی
جونگ کوک:اون موقع بهش فک میکنم
و دوباره مثل جیمین مشغول شد
بعد پیدا کردن چندتا جای دیگه و سند درخاستاشون جونگ کوک جیمین منتظر جکسون بودم تا کارای اخرو انجام بده.
جکسون:خیله خوب تمومه افتاحیه بیستو پنج روز دیگه تو خیابان گانکنامه
جونگ کوک :بریم بیرون یکم اطرافو نشونت بدیم
جکسون:باشه فقط ساعت قبل دوازده برگردیم یه کارای دیگه ام مونده
جیمین:پنج ساعت مونده قبلش تونه ایم
و بسمت بافت بلند مشکیش رفت
جونگ کوکم با یه سویشرت مشکی حاظر شد و یرای اینکه بافت ابیش و همین طور ست بودنشون مشخص شه سیپشو نبست
جکسونم کت قهوه ای رنگ تا بالای زانوشو پوشید و به طابیعت از جونگ کوکو جیمین دکمه های کتشو نبست
جونگ کوک:پیش بسوی مخ زنی
جکسون:عارهههه
و بسمت پایین پله ها رفتن
تو راه سر اینکه اول کجا برن بحث کردن
سر اخر نتیجه این شد که اول برن کافه لئون تا یچیز گرم بخورن
و بعدش برن
جونگ کوک:شهربازیییی
جیمین‌:منم موافقم دلم تنگ شده بود
جکسون:گفتید کی نتیجه هارو بهتون میگن
جونگ کوک:واسه همه این طوریه که بعد برسی اطلاعات بهشون خبر میدن ممکنه یکی دوروز یا شاید تا دو هفته هم طول بکشه
جیمینم سرشو تکون داد
بالاخره به کافه ته خیابون رسیدن...
.
سوریا برای بار چندم در قفل شدرو باز کوبید
سوریا:نامجونا درو باز کن خاهش میکنم
در حالی از پشت درای بسته هم میتونست بوی تلخ الکلو حس کنه
نامجون:هی.... جن. جنده من همین دیشب باهات خابیدم دیگ... دیگه امشب ولم کن.. خدت میدونی امروز روز خوبی نیست
سوریا با چشای اشکی دوباره التماس کرد
سوریا:خواهش میکنم... داری به خودت صدمه میزنی
و وقتی صدایی نشنید به سمت گوشیش رفت
با شنیدن صدای مرد مقابل بغضش سنگین تر شد
سوریا:الو..ته..تهونگ اوپا نامجون دوباره مست کرده فک کنم بخاطر یونگی اوپاست دوباره میشه بیای...
و با شنیدن جواب الان خودمو میرسونم تهیونگ گوشیو قطع کرد
و کنار دیوار نشستو به گریش ادامه داد
برخلاف اون نامجون داشت با یه عکس دردو دل میکرد
نامجون:جینا... نمیبینی من چطورم شوگارو یادته
تلخنده ای کردو ادامه داد
نامجون:دیگه پیشمون نیست.. بردارم رفت قبل از اینکه بره گفت ناراحته که واسه اخرین بار کنارش نبودی... از وقتی که رفتی شکستم جینا وقتی یونگیم رفت دیگه نامجونی نموند چرا نمیزاری پیدا کنم ها؟ حداقل باتو یکم ارامش دارم.... پیدات میکنم دوباره میشیم همون ادمای قبلی قول میدم
ادمای قبلی بدون یونگی....
و دوباره اشکاش به بخاطر اوردن شوگا سرازیر شدن
.
بازم تو تنهاییش با قیافه سرد همیشگیش به عکس روی میزش زل زده بود
در حالی که هرثانیه با دیدن اون عکس از درون شکسته تر از بیرون سردتر میشد
اون هنوزم باورش نمیشد دیگه شوگایی نیست اون هنوزم یجایی دنبالش بود
با صدای در از افکارش بیرون اومد
با اجازه دادن به منشیش اون دختر وارد شد
قربان اسامی کسایی که واسه شرکت درخاست دادنو اوردم
هوسوک سرشو تکون دادن با گرفتن پرونده ها شروع به خوندشون کرد
پرونده های مالی پرونده های دستیار کارگردان و کار اموزا و پرونده گریمور ها و طراح لباس ها
همین چندتا پرونده نزدیک به سه ساعت از وقتشو گرفت
دیگه نمیتونست
داشت دیوونه میشد
دو تا پرونده اخرو برداشتو با کتو کیفش از اتاق خارج شد
به سمت میز منشیش رفتو دوتا پرونده رو  روی میز گذاشت
هوسوک:این دوتارو به دستیار نانگ بده تا برسی کنه بقیه هم رو میزه کسایی که انتخاب کردم اون تو هستن اونارم به نانگ بده تا اونم برسی کنه
و با خدافظی مختصری از شرکت خارج شد
داخل ماشینش که رسید با اخرین سرعت مجاز سمت جایی رفت که یکم اروم شه
محل دفن یونگیش...
.
وارد کافه شدن کافه خاطرات جونگ کوکو جیمین
کافه مثل همیشه بوی قهوه و کیک شکلاتی میداد
کافه دنجی که همیشه مسیر جیمینو جونگ کوک به اونجا ختم میشد
تغییر زیادی تو دکوراسیون نداشت تنها وسایلا عوض ‌شده بودن
جیمینو سمت میز یکی مونده به اخر رفت
تنها میزی که خالی بود همون بود
همون میزچهار نفره گردی که جای همیشگی اون دوتا بود
حالا با جکسون روش نشسته بودن از شیشه به منظره خیابون نسبتا خالی نگاه میکردن
جونگ کوک:دلم واسه اینجا تنگ شده بود
جیمین:منم همین طور
و بیاد خاطراتشون دوباره به فکر فرو رفتن
جکسون:ببخشید که لحظات ناب رمانتیکتونو بهم میزنم ولی من گشنمه
جیمینم که به خودش اومد حرف جکسونو با یه اره تایید کردو ادامه داد
جیمین:تا الان انقد منتظر نمونده بودیم
جونگ کوک:یکم دیگه صبر کنید میبینید که شلوغه
جکسون:اک پس من برم دشویی تخلیه کنم بیا
جیمین خندیدو با دستش بش گفت بره گمشه
و جکسون رفت گم شم شد
با رفتن جکسون اونارو دوباره تو فاز ناب رمانتیکشون رفتن واسه هم دیگه خاطراتو تعریف کردن
جونگ کوک:اون روزو یادت میاد که جیم زدیم بعد اومدیم اینجا وقتی میخاستیم برگردیم مامانم مچمونو گرفت
چطور باید یادم بره کتکای خاله رو هنوز حس میکنم:جیمین
خودش چند ثانیه بعد با یاداوری یه چیزی خندید
جیمین:جونگ کوک یادته اولین روزی که همو دیدیم بعدشم همینجا اتفاقی دوباره همو دیدیم
جونگ کوک:عووو عارهه چق خوب بود اون روزم همینجا نشستیم
و با ورود جکسون یدقه نگاش کردن
جکسون:چیه؟
جیمین:چقد زود اومدی
جکسون:وتف پنج دقیقه اون تو بودم
جونگ کوک:پس ما زیاد فک زدیم
جکسون:قاعدتا
و حرفشون با اومدن گارسون قطع شد
ببخشید طول کشید یه مشکلی تو دستگاها پیش اومد چی میل دارین اقایون*
گارسون تند تند پرسید
سکوت بدی بود تا اینکه...
جیمین:خدای من تو..
جونگ کوک:جین هیونگ
و گارسون با شنیدن اسمش سرشو بلند کردو به دوتا ادم رو به روش نگاه کرد
جین:امکان نداره...
.
.
پایان پارت بیست.
Next:55votes
ممنون تا اینجای داستان همراهیم کردین
و طبق قولم که گفتم پنجشنبه ها اپ میکنم.. اپ کردم
یه عذرخاهی به بعضیا بدهکارم قرار بود اگه بشه یه تغییری تو کاپلا ایجاد شه که دیگه نشد ینی اگه میشد کل داستان بهم میخورد
به هر حال ممنونم تا اینجای فیک با من بودید
هفته بعد میبینمتون.





INCREDIBLE ; Vkook AU(+18)Where stories live. Discover now