سلام به دخترای گلم( ◜‿◝ )♡
کاوری که ملاحظه میکنید، تریلر هاگوارتزه که mrk زحمت کشیده و درست کرده. خودمون فکر نمیکردیم انقد خفن بشه:)
و یه نکته رو قبل از شروع پارت یادآوری میکنم. استاد شارپ که سرپرست اسلایدرین بود هنوز وارد داستان نشده. استاد فرانکلین فعلا سرپرست اسلایدرینه و استاد دفاع در برابر جادوی سیاه یه نفر دیگس که مهم نیست.
ووت و کامنت هم یادتون نره!
_________________________________
د.ا.د سوم شخص:
پنج روز از مسابقهی هیجان انگیز کوییدیچ میگذشت و این هفته آخرین هفتهی امتحانات بود.
تمام مدرسه علاوه بر هیجانی که برای تعطیلات کریسمس داشتن، از پیروزی تیم گریفیندور و بازیکن جدید و تازهنفسش حرف میزدن که حسابی ترکونده بود و رکورد زده بود. حتی بخشی از روزنامه ها هم به این موضوع اختصاص داده شده بود.
امروز لیام از درمانگاه مرخص میشد. طبیعتاً علاوه بر دوستاش بقیه گریفیندوری ها هم خوشحال بودن و قرار بود به استقبالش برن. به جز چند نفر البته.
هری و نایل چند روزی صبر کردن تا اوضاع دوباره آروم بشه و بالاخره امروز تصمیم گرفته بودن که نفر سومی رو وارد نقشهشون بکنن. کسی که در کنار لیام و چند تا خرخون دیگه، میتونست رتبهی سوم رو داشته باشه.
پس دو نفری با لبخند ژکوندِ شیطنت آمیزی به سمت میز گریفیندور در سرسرای عمومی رفتن و بالای سر پسر عینکی که داشت مطالعه میکرد ایستادن.
اون پسر بعد از چند لحظه که سنگینی نگاه دو نفر رو روی خودش حس کرد سرش رو بالا گرفت.
-هی شان!
نایل با نیش باز گفت. شان فقط چند بار پلک زد و نمیدونست چی بگه. درسته که توی یه اکیپ بودن، ولی معمولا کسی اینجوری بی دلیل سراغش نمیومد.+اوه عامم.. هی!
شان سعی کرد خودش رو خونسرد نشون بده و لبخند ضایعی زد.-چه خبرا؟
هری همچنان با نیش باز گفت و دستهاش رو به میز تکیه داد.+فقط داشتم برای امتحان آخر یکم تمرین و مطالعه-
-داااح بسه دیگه چقد میخونی!
نایل وسط حرف شان پرید و کتابی که جلوش باز بود رو بست.شان نتونست مخالفتی کنه. فقط با نگاهی که شکل علامت سوال بود به اون دو پسر زل زد.
-عوضش یکم با دوستات معاشرت کن.
نایل گفت و لبخند دندون نمایی زد. شان حالا مطمئن بود که اونا یه چیزی ازش میخوان.+خب...باشه؟
شان با همون گیجی و ته خنده گفت و عینکش رو روی صورتش صاف کرد.-ببین ما میخوایم یه چیزی بهت بگیم، ولی باید قول بدی که این یه راز بین خودمون میمونه...
YOU ARE READING
Hogwarts Mystery [L.s] [Z.M]
Fanfictionدرسته اینجا دنیای جادویی هاگوارتزه ولی من مطمئنم خبری از جادو نبود وقتی به اون چشم ها خیره شدم... هشدار: اگر پاترهد نیستید به هیچ وجه این بوک رو باز نکنید ( ͡° ͜ʖ ͡°) 💙💚 ❤️💛 🌈